تحریفسیرت خلفاشبهاتعمر رضی الله عنهمقالاتمنابع روایی اهل سنت

دفاع از حضرت عمر در مقابل اتهام های شیعه

شیعه، پیرامون شخصیت حضرت عمر، شبهه های زیادی را مطرح کرده است، از نظر ما کینه شیعه به عمر، دلیلی ندارد جز اینکه، در دوران خلافت عمر فاروق، اسلام به عنوان یک دین جاودانی، جایگاه خود را در کره زمین تثبیت کرد. پیش از این نیز، خیلی از این شبهه ها را جواب دادیم و حالا چند شبهه دیگر پاسخ می گوییم:

شبهه اول شیعه:
مردم از تعیین عمر به خلافت توسط ابوبکر ناراضى بودند و توسط طلحه بن عبیداللّه نارضایتى خود را از یک فرد تندخو و خشنى همچون عمر، اظهار داشتند هنگامیکه ابوبکر وفات خود را نزدیک دید، عثمان را فراخواند تا وصیتش را درباره جانشین بنویسد ، اما قبل از گفتن وصیت بیهوش شد و عثمان نوشت عمر بن خطاب جانشین من است!
ابوبکر بهوش آمد و گفت نوشتی؟ عثمان گفت گمان کردم خواهی مرد و عمر را قصد کردی، پس نام عمر را نوشتم زیرا از تفرقه ترسیدم!
ابوبکر گفت خوب کردی و اگر نام خودت را مینوشتی، نیز لیاقت این مقام را داشتی! در این وقت حضرت طلحه آمد پیش ابوبکر و گفت:
« شنیدم عمر را جانشین خود کردی من نماینده مردم دیگر هستم و تو میدانی که عمر تند خو و سخت گیر است، در حضور تو دیدیم کارهایش را ، حالا که همه کاره شود چه خواهد کرد؟
اگر کار خلافت را به دست او بسپاری الله از تو پرسش خواهد کرد، پس ببین داری چه کار میکنی؟!!» کنز العمّال

 

پاسخ اهل سنت:
اولاً شیعه روایت های مختلف در این باره را ننوشته، به ضعیف ترین بسنده کرده، ثانیا آنچه را که نوشته نیز تکمیل نکرده!!
در دنباله روایت ذکر شده که ابوبکر در جواب گفت:
بهترین شما را بر شما امیر کردم. کارها که بدستش بیافتد نرم خو می شود!
و شیعه ننوشته که ابوبکر این تصمیم را بعد از مشورت زیاد با دیگر اصحاب پیامبر گرفته است.
و ما می دانیم که حضرت عمر در طول خلافت خود حتی یک نفر را هم اعدام نکرد، و هرچند کارها کاملا در کنترل او بود اما سختگیر نبود.
ثانیاً اگر مردم با انتخاب او مخالف می بودند پس چرا بیعت کردند؟!!
اگر بیعت نمی کردند عمر چه می توانست بکند؟
سربازان عمر همان های بودند که به گفته شما به ابوبکر توصیه کردند، عمر را انتخاب نکند!
این در همه جای دنیا معمول است که در وقت انتخاب رهبر، هرکس نظر خود را می گوید. این را نمی توان به مخالفت تعبیر کرد، خیلی ها هم موافق بودند.
آری اگر حضرت طلحه و دیگر مخالفان، بعد از انتخاب خلیفه همچنان مخالف باقی می ماندند، باز شیعه می توانست رخنه ای در نظام خلافت ببیند، اما می دانیم که اینطور نیست، آنها همه از مشاوران حضرت عمر بودند، و هیچگونه اختلافی بینشان نبود.
حتی که وقت وفات عمر، ایشان همین طلحه را نامزد خلافت برای بعد از خود کرد، پس شیعه به دنبال چیست؟!!

شبهه دوم شیعه
حضرت على از مجالست و نشست و برخاست و رو در رویى با عمر بن الخطاب بشدت متنفر بود، به گونه اى که هر وقت ابوبکر درخواست نشستى با حضرت على مى کرد، حضرت به ایشان شرط مى کرد که کسى همراه او نباشد یعنى عمر همراه او نیاید، این نکته را بخارى در صحیح خود نوشته است.
با این نصوص و اسناد، چگونه ادعا مى کنیم که روابط اهل بیت پیامبر ـ صلى الله علیه وسلّم ـ با خلفاء حسنه بوده است؟

پاسخ اهل سنت:
بی شک شیعه دروغگو است اما با وجود اینهمه دروغ، هنوز حرفه ای نیست و زود خود را رسوا می کند!!
این نوشته بخاری مربوط به آغاز حکومت ابوبکر است، و مربوط به وقتی است که حضرت علی هنوز با خلیفه پیامبر بیعت نکرده بود و می خواست با خلیفه بیعت کند پس از ابوبکر خواست، تک و تنها به خانه اش بیاید، از این نباید نتیجه بگیریم که علی همیشه از عمر گریزان بود و این را یک کار دایمی علی بدانیم.
علی وزیر عمر بود و شما می دانید که به عمر گفت به جنگ ایرانیان نرو تا مبادا شهید شوی و مبادا که اسلام آسیب ببیند.
علی دخترش را به عمر داد. و شیعه با بریدن متن های صحیح ، نتیجه نادرست اخذ می کند که ارزشی ندارد و فقط باعث آبروریزی خودش می شود.

شبهه سوم شیعه:
عمر بن الخطاب و حفصه به تورات، گرایش فوق العاده اى داشتند و آن را ـ همانند قرآن ـ قرائت مى کرده، و در فراگیرى آن تلاش مى کردند؟
چنانچه در کتاب مصنف عبد الرزاق آمده که عمر بر مردی گذر کرد که کتاب می خواند ساعتی شنید خوشش آمد و خرید و آمد پیش پیامبر و روبروی ایشان شروع به خواندن کرد. صورت پیامبر از غضب سرخ شد، مردی از انصار عمر را زد و گفت ای عمر! مادرت به عزایت بنشیند ، چهره غضبناک رسول الله را نمی بینی که به خواندن ادامه می دهی؟ در اینجا رسول الله فرمود:
من مبعوثم برای شروع و برای اتمام! به من بهترین کلمات داده شده است…. و سرگرداننان باعث هلاکت شما نشوند.
المصنف ۶: ۱۱۳ و ۱۰۱۶۳ ـ و ج ۱۱ ص ۱۱۱
و در مدینه منوره منطقه اى است به نام مسکه، معروف است که عمر در این مکان تورات را مى آموخت!

پاسخ اهل سنت:
اولاً این حدیث ضعیف است و شیخ آلبانی آن را در بین احادیث ضعیف جا داده و سند حدیث را منقطع دانسته و روایت های مشابه را باطل ارزیابی نموده است.
دوماً: شیعه از این حدیث ضعیف فقط آن قسمتش را نقل کرده که ذم و عیب عمر است و حدیث را تا آخر نقل نمی کند!!
دنباله روایت آمده که عمر بعد از دیدن چهره غضبناک رسول الله فوراً گفت:
فقال عمر: رضیت بالله ربا، وبالاسلام دینا، وبمحمد صلى الله علیه وسلم نبیا.
منصف عبد الرزاق جزء ۶ صفحه ۱۱۲
پس عمر گفت: راضی شدم به اینکه الله ربم و اسلام دینم و محمد نبیم باشد. و شیعه حدیث بعدی را ندیده که می گوید: «عمر شنید مردی در کوفه کتاب دانیال را می خواند او را به مدینه فرا خواند تا شلاق بزند»
البته اکثر این روایات سند درستی ندارد، خواندن کتب دیگر در اسلام منع و حرام نیست.
اما اینجا مقصود ما نشان دادن عمق کینه شیعه به عمر است که در یک کتاب یک روایت را می بیند و روایت بعدی را نمی بیند.
بلکه از این بیشتر، یک خط از روایت را می بیند و خط دوم همان روایت را نقل نمی کند!!!
این نوع نقل قول توهین به مخاطب است یعنی توهین به عوام شیعه است.
وانگهی، آخوند شیعه حالا چه چیز را می خواهد ثابت کند؟
اگر در دوران حکمرانی عمر، یهود و نصارا قدرت می یافتند باز شیعه می توانست بهانه ای از این روایت بتراشد!
اما وقتی عمر،کمر ابر قدرت روم را شکست و بیت المقدس را فتح نمود و یهود و نصارا را از شبه جزیره عربستان بیرون کرد، باز می توانیم به او مشکوک باشیم؟! و او را طرفدار یهود و نصارا بدانیم ؟!!
والله در حیرتم که شیعه با این عقلش ،آخر چطور توانست مذهب بسازد؟

شبهه چهارم شیعه :
درباره حفصه دختر عمر نیز چنین مطلبى نقل شده است، که او در محضر پیامبر ـ صلى الله علیه و آله وسلّم ـ کتاب امت هاى قبل را مى خواند. و پیامبر ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ نیز بسیار ناراحت شده به گونه اى که رنگ مبارکش تغییر کرده و فرمود: اگر حضرت یوسف امروز این کتاب را بیاورد و از او پیروى کنید گمراه مى شوید.

پاسخ اهل سنت:
این حدیث هم منقطع است، ولی اگر صحیح باشد نیز طعنه به عمر و حفصه نیست، خواندن از روی کتابی آسمانی ظاهرا گناه نیست،
اما وقتی که رسول الله صلی الله علیه و سلم نپسندید، آنها باز نخواندند آنها که غیب نمی دانستند.
وقتی رسول الله منع کرد آیا آنها تکرار کردند؟
اگر با وجود منع دوباره تلاوت می کردند، باز شیعه حق داشت این بهانه های مسخره آمیز را مطرح کند.
در این داستان یک نکته جالب وجود دارد و آن اینکه در زمانی که اعراب به دختران خود هیچ اهمیتی نمی دادند و در عصری که حتی مردان باسواد انگشت شمار بودند، حضرت عمر به دختر خود خواندن و نوشتن را آموخت، که این خود نیز صفتی از صفات نیک این ابر مرد است.

شبهه پنجم شیعه:
کعب الاحبار یهودى که بسیار مورد اعتماد حکومت در دوران خلیفه دوم و حکومت امویان بود، پس از اظهار اسلام، بر قراءت تورات و ترویج آن مداوم بوده است. او یکى از متّهمان اصلى نفوذ اسرائیلیات در تفسیر قرآن بوده است، چنانچه ابن کثیر تفسیر القرآن العظیم ۳: ۳۷۹و دیگران به این حقیقت تلخ اشاره کرده اند. ذهبى مى گوید: براى صحابه از کتاب ها و روایات إسرائیلیات ـ که معمولا کذب و خلاف واقع است ـ نقل مى کرد.
سیر اعلام النبلاء ۳: ۴۸۹٫

پاسخ اهل سنت:
اولاً کعب الاحبار در زمان خلافت عثمان وفات یافت و هرگز دولت امویان را ندید.
ثانیاً ایمان آوردن بزرگان یهود نه گناه است و نه عجیب، بلکه بر اساس آیه قرآن آنها بیشتر از مسلمان که ریشه در شرک داشتند اجر می گیرند:
(الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یؤْمِنُونَ ) کسانی که قبلا کتاب آسمانی به آنان داده‌ایم به آن [ قرآن‌] ایمان می‌آورند!

(وَإِذَا یتْلَى عَلَیهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ)  و هنگامی که بر آنان خوانده شود می‌گویند: «به آن ایمان آوردیم؛ اینها همه حق است و از سوی پروردگار ماست؛ ما پیش از این هم مسلمان بودیم!»
(أُولَئِکَ یؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَینِ بِمَا صَبَرُوا)  آنها کسانی هستند که بخاطر شکیباییشان، اجر و پادششان را دو بار دریافت می‌دارند؛
«القصص/۵۲ الی ۵۴»
با وجود این آیات روشن ما باید به مقام کعب غبطه بخوریم نه اینکه به او طعن بزنیم،
ثالثاً چه بسا دیده ایم که کسی از مذهب نصارا به اسلام بگرود به خاطر شوق و جذبه بیشتر از یک مسلمان عادی به اسلام خدمت کند. یا شیعه ای سنی شود و بیشتر از یک سنی عادی بر علیه مذهب سابق خود بشورد.
شیعه نمیدانم چرا از طعنه زدن به حضرت کعب الاحبار در خود احساس شرم نمی کند؟

و سخن آخر در این رابطه
آیا کعب لطمه ای به اسلام زد که شما به او مشکوکید!؟
اینکه می گویید ابن کثیر گفته داستان های بنی اسراییل را نقل می کرد، آیا این گناه است؟!!
اگر گناه است پس شما درب همه سایت ها و روزنامه ها و مجلات خود را باید ببندید و در تلویزیون اخبار خارجی را نگویید چون از اسرایلیات کمتر نیست.

حضرت کعب الاحبار، علم خود را نقل کرده ،چیزهای که از یهود در جاهلیت شنیده بود را بازگو کرده و امثال ابن کثیر نپذیرفتند، پس خلل در کجاست؟
آیا ما اسرایلیات کعب را قبول داریم یا تفسیر ابن کثیر را؟
شما بگویید.

خود کعب به نقل کرده خویش، ایمان نداشته، اگر ایمان به تورات تحریف شده می داشت که مسلمان نمی شد.
آیا آخوند شیعه قبل از اشکال وارد کردن براهل سنت نباید کمی بیاندیشد؟
بعد از همه اینها گذشته، گناه حضرت عمر در این میان چیست که اسلام آوردن کعب را عیب دانستید! و این عیب را به حساب عُمر نوشتید ؟!!

نویسنده: محمد باقر سجودی

تگ‌ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن