
شیعه ها می گویند امام زمانشان وقتی که در ۵ سالگی از دیدها پنهان شد برای خود ۴ نایب تعیین کرد. به عقیده شیعه، امام زمانشان، عثمان بن سعید العمری را برای نیابت عامه خود انتخاب کرده است. نیابت نوّاب خاص در میان علمای شیعه، از مسائل قطعی است و جزء ضروریات مذهب شان به شمار می رود؛
شیعه می گوید:
شیخ طوسی در اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی) نامه مفصلی از امام زمان، خطاب به اسحاق بن اسماعیل نوشته و به وی دستور میدهد:
«از شهر خارج نشو مگر بعد از ملاقات با عمرى، خدا از او راضى باشد به واسطه رضایت ما و سلام بر او بنما و خود را به او معرفى کن تا تو را بشناسد. او مردى پاک و عفیف و مورد اعتماد و نزدیک به ما است. هر مبلغى که از نواحى براى ما میرسد عاقبت به او میدهند و او به ما میرساند (و الحمد للَّه کثیرا) خدا ما و شما را در پناه خود محفوظ دارد و در تمام کارها پشتیبانمان باشد. سلام بر تو و جمیع دوستان و رحمة اللَّه و برکاته. درود بر سرور ما پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله وسلّم تسلیما کثیراً .
اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۴۸ .
و هنگامی که عثمان بن سعید به رحمت خدا پیوست، امام زمان علیه السلام در نامهای جهت تعزیت به فرزند بزرگوارش محمد بن عثمان مینویسد:
تو مصیبت زده اى و ما هم اندوهناک هستیم فراق پدرت براى تو و ما هر دو وحشتناک است خداوند او را در جایى که دارد شاد گرداند از کمال سعادت او این بود که مثل تو فرزندى داشت که بعد از او بماند و به دستور وى جانشین او گردد ….من هم می گویم: الحمد للَّه، زیرا شیعیان به وجود تو و آن چه خداوند در تو و نزد تو قرار داده است، مسرورند. پروردگار عالم تو را یارى کند و نیرو بخشد و پشتیبانى نماید و در کار خود توفیق دهد خداوند دوست و نگهبان تو باشد»
کمال الدین وتمام النعمة، ص ۵۱۰ و الغیبه، ص ۳۶۱ .
پس از آن که وی از دنیا رفت فرزندش محمد بن عثمان جانشین وی شد و همان مسئولیت ها را به عهده داشت، پس از وفات او حسین بن روح نوبختی جای وی را گرفت و پس از وی علی بن محمد سمری نیابت را عهده دار شد، این چهار نفر هر یک با فرمان و دستور امام زمان علیه السلام و تعیین فرد قبلی منصب نمایندگی را پذیرا شدند، و شیعیان سخنان آنان را در صورتی که همراه با نشانهای از طرف حضرت صاحب الأمر مانند معجزه و غیر آن که تایید کننده مقام نیابت و ادعای آنان بود می پذیرفتند.
الغیبه، ص ۳۵۳ .
پاسخ اهل سنت:
این قصه ۴ نایب، دروغی است بر دروغی دیگر، یعنی وقتی امام زمانی نیست پس نایب هم نیست.
اما حالا ما می خواهیم دروغ بودن نواب أربعه را ثابت کنیم این که ثابت شد پس دروغ بودن خود امام زمان نیز لاجرم إثبات می شود:
اولاً شما در متن جواب شیعه می بینید که امام زمان از پیروان خود پول جمع می کند پس لاجرم این پول را پخش نیز می کند و به مردم نیز می دهد پس امام زمان در تقریبا ۸۰ سالی که نایب داشت مثل یک انسان عادی زندگی کرد و سخت فعال بود و تشکیلات بزرگی داشت و خمس و زکات از ثروتمندان می گرفت و توسط عاملان خود آن را بین نیازمندان تقسیم می کرد.
علاوه بر این مرجع دینی و پاسخگوی سوال های شیعیان نیز بود و سوال ها می آمد و جواب ها به مخاطبانشان بیرون می رفت.
پس چرا مخفیانه زندگی می کرد و اگر خلفای عباسی دشمن ایشان بودند چطور در این ۸۰ سال متوجه فعالیت نایبان ایشان نشدند و چرا کسی را دستگیر نکردند؟
اینکه در کنار گوش خلفای عباسی چنین فعالیت عظیمی در جریان بود و آنها ۸۰ سال بی خبر بودند و حتی یک نفر دستگیر نشد خود بهترین دلیل است که یا کل داستان دروغ است یا اصلاً خلفای عباسی اعتنایی به امام زمان نداشتند.
تصور کنید که حالا در ایران پسر شاه،یک نماینده تعیین کند و این وکیل خیلی فعال هم باشد و از طرفداران شاه پول جمع کند و به فقرا بدهد و ۸۰ سال این کار ادامه داشته باشد و دستگاه های اطلاعاتی ایران حتی یک مورد را هم گذارش نکنند حتی یک نفر را هم دستگیر نکنند.
آیا این باور کردنیست؟
پس داستان امام زمان شیعه ها به این دلیل و هزار دلیل دیگر نادرست و دروغ است.
ما می پرسیم که امام زمان که غایب شد چه نیازی داشت به نایب اول و چه نیاز داشت به دوم و سوم و چهارم؟
هر جوابی بدهید باز می پرسیم مگر امام زمان مرده بود که نایب پنجمی مقرر نکرد.
شیعه ها که در جدل دست همه را از پشت بسته اند اینجا می گویند مگر الله پیامبران را نفرستاد مگر سلسله پیامبران ختم نشد پس چرا سلسله نواب باید پایان نیابد؟!
جواب این است که:
اولاً: امام زمان را با الله مقایسه نکنید.
دوماً: پیامبر -صلی الله علیه وسلم- تا زنده بود اگر از شهر پنهان می شد جانشین می داشت.
سوماً: پیامبر -صلی الله علیه وسلم- آخرین پیامبر بود که رفته و وفات نموده اما قرآن را گذاشت ولی امام آخرین شما رفت و نایب ها را هم با خود برد و کتابی هم باقی نگذاشت. کتاب که بجای خود دریغ از یک نامه!!
از این همه نامه پراکنی های امام زمان چرا یکی هم در دسترس نیست؟
مگر شیعیان آثار امامان خود را مقدس نمی دانند و در حفظ آن نمی کوشند پس چرا یک نامه باقی نمانده است؟
اما اصل داستان چیست؟
علویان در کشمکش قدرت با عباسیان، رویاروی و رقابت داشتند و خود شیعه ها فرقه های زیادی دارند از اولاد حسن و حسین …. .
اما یک فرقه بی اهمیت آنها همین ۱۲ امامی ها بودند که از امام سجاد شروع شد و کارنامه ای بزرگی نداشتند جز اینکه امام هشتم توانست از راه قانونی تا ولیعهدی مأمون پیش برود بعد از آن افول این سلسله شروع شد و امام یازدهم شیعه ها فقط در یک محله سامرا مشهور بود و از همه بدتر که فرزندی نداشت اینجا بعضی از ماجراجویان سعی کردند که زمینه قیامی را برای یک نفر از بین خودشان بنام آل علی آماده سازند و برای اینکار مدعی شدند که امام یازدهم فرزندی داشت که پنهان بود. پادشاهان معمولا این کارها را می کنند.
وقتی که سلسله صفوی منقرض شد یک نفر از اهالی ساوه که پدرش پنبه زن بود در کربلا و نجف ادعا کرد که من پسر شاه سلطان حسینم و کارش بالا گرفت و کریم خان زند او را امیر کرد اما کم کم مشکوک شد که این بابا لهجه اصفهانی هم ندارد!
کریم خان گفت: چرا ؟
حسین ساوه ای گفت پدرم شاه سلطان حسین مرا با مادرم فرستاده بود ساوه. کریم خان او را برد ساوه و تحقیق کرد معلوم شد مردم او را می شناسند و پدرش را هم می شناسند.
کریم خان گفت: چرا دروغ گفتی؟
گفت: برای غذای چرب و نرم و محترم شدن ! پس کریم خان سرش را برید.
القصه مثل این سوء استفاده از نام افراد مشهور، در تاریخ زیاد است و القصه مفت خوران ۸۰ سال خمس و زکات خوردند و زمینه قیام فراهم نشد یا جرأتش را نداشتند و پاک آبرویشان رفت و خیلی از شیعه ها گفتند حالا دیگه امام ۸۰ ساله شده و از این پیرمرد کاری ساخته نیست و همه پراکنده و بی ایمان شدند و دوازده امامی ها خود بخود بخاطر این رسوایی نابود گشتند و میدان همچنان مثل اول، باقی ماند برای هفت امامی ها و زیدی ها تا اینکه قرن ها بعد شاه اسماعیل ایران را گرفت و دوباره مذهب دوازده امامی جانی یافت و دوباره قصه های دروغین امام زمان شروع شد و چون عراق در دست اهل سنت بود از سرداب سامرا با سلام و صلوات امام زمان را آوردند به قم در چاه جمکران سکنایش دادند!!
و گویا خداوند یک جو عقل به این مردم نداده!!!
اگر داده پس معنی این کارها چیست!!!؟
نویسنده: محمد باقر سجودی