نکاتى عجیب از زندگی شاه اسماعیل صفوی

تقریبا ۵۰۰ سال پیش شاه اسماعیل جوان توانست سرزمینی که امروز ما ایرانی ها در آن زندگی میکنیم را فتح کند.
با آنکه ۵۰۰ سال از زمان زندگی و پادشاهی او گذشته، اما کارهایش هنوز بر زندگی روزانه ما تاثیر دارد، برای مثال من که ۲۴ سال پیش از ایران هجرت کردم، در خود که مینگرم،میبینم که سبب هجرتم، اقدامات شاه اسماعیل بود، او با شیعه کردن مردم ایران عرصه را بر من تنگ نمود آن هم بعد ۵۰۰ سال!!
در زمان شاه اسماعیل مردم ایران مجبور شدند دین خود را رها کنند و تماما شیعه ۱۲ امامی شوند. قبل از او اکثریت مطلق ایرانیان، سنی مذهب بودند، پس لازم است این مرد که پدران ما را مجبور به عوض کردن دین کرده بشناسیم!
باید او را بشناسیم چون تاثیر شاه اسماعیل حتی بعد از مرگ، درون گور هم ادامه دارد. تصور کنید حال مردهای را که در شب اول قبر، بخیال اینکه شیعه فرقه نجات یافته است، در جواب به سوالات نکیر و منکر، بی اختیار یا علی مدد بگوید، و گرز فرشته عذاب بر سرش فرود آید.
شاه اسماعیل صفوی تأثیر دیرپایی بر ایران و ایرانی داشته و دارد، پس باید این مرد را بشناسیم.
به این منظور، (شناسایی) بعضی از حوادث زمان او را مینویسم:
۱- متعصبین به نژاد ایرانی و ایراندوستان؛ او را شاه کبیر مینامند، در جشنهای ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی؛ در سال ۱۳۵۰؛ مجلس ایران به او لقب کبیر داد و رسماً او را شاه اسماعیل کبیر نامیدند اما جالب است بدانید که او فارسی نمیدانست و زبانش تُرکی بود. حتی به زبان تُرکی شعر می گفت!
این در حالی بود که دشمنانش، یعنی پادشاهان اُزبک و تُرک فارسی را بخوبی میدانستند، زیرا فارسی زبان تمدن در آن روزگار بود، حتی تا این آواخر در بین پشتونها و پنجابیهای هند ضرب المثلی بود که میگفتند: فلانی پولش زیاد شده حالا فارسی حرف میزنه!!
حالا دانستید چرا شاهزادگان ازبک و ترک فارسی میدانستند؟
و پس بدانید که فارسی ندانستن شاه اسماعیل در آن زمان، دلیل بر این بود که این مرد بدور از تمدن پرورش یافته بود.
جالب اینکه قبل از جنگ چالدران، شاه اسماعیل به ترکی برای سلطان سلیم شعری فرستاد و در آن رجز خواند.
و سلطان سلیم بعد از پیروزی، رجز خوانی شاه اسماعیل را با شعری فارسی که سروده خودش بود، پاسخ داد.
و عجیبتر از همه، اینکه این شاه مورد ستایش ایرانیان نژاد دوست، سربازانش همگی از ترکان اناطولی بودند و اما قاضیهای سلطنت عثمانی، بعضا ایرانی بودند!
۲- شاه اسماعیل ریش را ممنوع و سبیل آویخته را اجباری کرد.
۳- شاه اسماعیل شراب را حلال میدانست بلکه خوردن آن را نیز اجباری کرده بود.
او شراب میخورد و لکن جام شرابش یک کاسه عادی نبود، او از جمجمه دشمنان مشهورش، کاسه شراب میساخت و همیشه در کنارش یک جمجمه از این نوع بود.
۴– لواط را نیز حلال میدانست و خود نیز لواط گری قهار بود. یک روز در کاخ هشت بهشت تبریز، با ۱۲ نوجوان (اسیران تبریزی) لواط کرد.
۵- عقیده رایج در میان سربازان شاه اسماعیل آن است که شاه تابع هیچ قانونى نیست و هرچه کند گناه شمرده نمىشود، بلکه همان حق است!
برای همین وقتی اسبش، سگ محبوبش را زیر گرفت و کشت شاه دستور داد برای سگ عزاداری کنند، مثل عزاداری برای حسین!
شاه اسماعیل عبایی داشت که میگفتند جُبّه پیامبر است، شاه آن جُبّه را پاره کرد و قسمتی از آن را کفن سگ نمود.
صوفیان گفتند او هر چه کند همان حق است، او وَلیِ کامل است.
تاریخ رنگ سگ محبوب شاه اسماعیل را مشخص نکرده، اما احتمالا رنگش سیاه بوده، که اینقدر دوستش داشته!
و رسول الله -صلى الله علیه وآله وسلم- فرموده اند که سگ سیاه شیطان است!
۶- بعضیها گمان میکنند که سلسله صفوی یک سلسله مذهبی معتقد به اسلام بوده اما در این سلطنت، که ۲۳۰ سال بر ایران حکومت رانده، از اول تا آخرش شراب و زنا و چَرس و بَنگ آزاد و بلکه زمانی حتی انجامش فرض بوده است.
در زمان شاه اسماعیل، اسیران ایرانی را میکشتند و دختران و پسران آنها را در فاحشهخانهها وادار به خود فروشی میکردند و پول حاصل از خود فروشی را قزلباشان بجیب میزدند.
شهر تبریز در سال ۸۸۰ هجری بدست شاه اسماعیل افتاد. و کتیبه ای در مسجد جامع (جمعه) تبریز که فرمان مورخه ۱۱۰۶ هجری، از آخرین پادشاه صفوی نصب شده است که وضع تبریز را در این ۲۲۶ سال گذشته نشان میدهد. این سنگ نوشته، از سنگ مرمر میباشد که در بالای در شمالی مسجد جامع تبریز نصب شده و مشتمل بر فرمانی از شاه سلطان حسین صفوی به خط محمد مؤمن تبریزی است.
این کتیبه مورخ به سال ۱۱۰۶ هجری قمری است که در آن فرمان شاه صفوی به رستم خان سپه سالار آذربایجان صادر شده که ((قمار خانهها و روسپیخانهها و چرسیخانهها را ببندند و هر کس مرتکب این اعمال شود را مجازات کند)).
پس این کتیبه ثابت میکند که در طول دو قرن و اندی از حکومت صفویان، تبریز و همه شهرهای تحت حاکمیت صفویان شراب خانه و فاحشه خانه علنی بود.
و این چیزها در هیچ شهر اسلامی آن عصر، حتی در شهرهای اروپایی آن عصر مشابه و مثل نداشته است و هیج جا؛ غیر از ایران صفوی زده، بصورت علنی رواج نداشته است.
این کتیبه یک دلیل از دلایل واضح ماست که صفویان (شاه اسماعیل و اولادش) وقتی حکومت را شروع کردند لواط و شراب و زنا و چرس را حلال و بلکه واجب میدانستند.
و این نیز از مسلمات تاریخ است (دوست و دشمن صفویان گفته اند) که قزلباشان در شبی که فردایش جنگ بود شرابخواری کرده و در روز جنگ چالدران بشدت مست بودند.
پس شراب پیش آنها مقدس بود زیرا آنها جنگ چالدران و بقیه جنگهای خود را مقدس (جهاد) میدانستند.
اما چرا در آخر آخرهای دوره صفوی، چنین فرمان هایی مبنی بر منع شراب و زنا صادر میشد؟
علت این است که فقیهان آمده از لبنان که داشتند کم کم قدرت را از صوفیان قزلباش میدزیدند، در آخر سلطنت صفوی آنقدر نفوذ پیدا کردند که شاه را وادار به حرام دانستن این چیزها کنند.
اما مؤسس سلسله صفوی و فرزندانش تا زمانی بسیار دراز (بیش از دو قرن) شراب و زنا و لواط را حلال میدانستند.
و وقتی در زمان شاه سلطان حسین قدرت بنفع فقیهها و بضرر صوفیان ورق خورد، و فقیهها، صوفیان را کافر گفتند، یکی از آن صوفیان به شاه سلطان حسین نوشت که حرف فقیهان به این معنی است که پدران تو کافر بوده اند.
اما علما با رندی جواب دادند اونها صوفی کامل بودند و شما ریاکارانید، آنها را دوست داریم و شما را دشمن.
البته شاه سلطان حسین هم چون گرگزاده بود، راضی به وضع جدید برای این شد که علمای شیعه بعضی از کارها را حلال کردند، مثلا همین شاه حسین، به فتوای این علما ۵۰۰ زن مادام العمری داشت و ۴۵۰۰ کنیز هم همراهش بود.
و خلاصه حرف اینکه ممنوعیت شراب و زنا در حکومت ۲۳۰ ساله صفویان فقط برای ۷ سال بود و بس و در بقیه این قرون طولانی این منکرات آزاد و حتی حلال و حتی تر! که هیچ واجب بود.
۷- خوردن میته (گوشت انسان های مرده) در نزد شاه اسماعیل حلال بود بلکه در این کار حاکمان صفوی، از آدمخواران آفریقا جلوتر بودند.
زیرا خوردن انسان زنده نیز در نزدشان حلال بود ،ولی فقیهان عالیقدر قبایل آدم خور کنگو خوردن گوشت انسان زنده را حرام می دانستند!!
صفویها اول گوش و بعد دماغ و بعد ران های آدم زنده را می خوردند، گاهی بچههای سنیها را زنده زنده در جلوی پدر مادرش می خوردند. و به این روشها مردم ایران شیعه شدند.
۸- شاه اسماعیل صفویی با شبیک خان ازبک در مرو جنگید و او را شکست داد و کشت سپس دستور داد تا سربازانش جسد او را بخورند و آنها جسد او را خوردند و از جمجمه سرش کاسه شرابی برای شاه اسماعیل ساختند.
۹- شاه اسماعیل خودش قبر پرست نبود زیرا نیازی به این نداشت او خود را امام زنده می دید، درست مثل خمینی با آنکه مبلِّغ قبر پرستی بود اما به ایران که آمد با آن که پادشاه بود ولی یک نوک پا نرفت مشهد پابوسی امام رضا، زیرا خمینی خودش را وَلی الله میدید.
اما متاسفانه سنیهای هم عصر شاه اسماعیل قبر پرست بودند مثلا:
پس از مرگ شه بیگ خان به آن طرز فجیع، برادرزادهاش عبیدالله خان توانست بر رقیبان پیروز شود و آمد در کنار قبر امام رضا تاج گذاری کرد تا سلطنتش پر تبرک باشد!!
این نشان میدهد که در آن عصر، سنیها در قبر پرستی و وَلی پرستی با شیعهها فرقی نداشتند.
اما با این وجود، شاه اسماعیل، یکطرفه به آنها کینه داشت حتی جسد آنها را می خورد.
۱۰- فرمانده نجم، از طرف شاه اسماعیل در سال ۸۸۹ هرات را گرفت، یعنی نگرفت هرات خودش از ترس تسلیم شد و با این وجود باز او دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند و بعد به قاضی القضات شهر دستور داد تا بر سر منبر رفته و حضرت عمر و ابوبکر و عثمان و عایشه را لعن کند، و قاضی امتناع کرد سر منبر او را کشتند و جسدش را پاره کردند.
بعد مفتی شهر را گفتند که چنین کند او هم قبول نکرد او را هم درجا کشتند و سر از تنش جدا کردند و جسدش را پاره کردند و روده اش را بین نماز گزاران انداختند.
بعد به جان کوچک و بزرگ در مسجد افتادند و خلق کثیری را کشتند و سرهایشان را بریده بر نیزه ها آویزان کرده و در شهر گرداندند و مردم را امر به توبه از مذهب سنی نمودند و بقیه بزرگان شهر را هم زندانی کردند.
بعد از مدت کوتاهی خود شاه اسماعیل وارد هرات شد، قبل از ورود دستور داد زنان هراتی با لباس های رنگارنگ با رقص به استقبالش بروند و بعد از ورود به شهر، بزرگان را به جلویش آوردند و او به آنها دستور دادکه شیعه شوند.
مولانا تفتازانی که مرجع دینی اول در خراسان و هندوستان و ماوراء نهر بلکه ترکیه عثمانی بود، نپذیرفت شاه دستور داد او را آهسته آهسته با کارد ببرند تا آرام آرام بمیرد گوشت بدنش را کم کم بریدند (جلوی مردم شهر) تا مرد و جسدش را سوزاندند، جسد شاعر مشهور جامی را هم از زیر خاک بیرون کشیدند، و آتش زدند یعنی به مرده هم در هرات رحم نکردند.
این اعمال بعدها غیض و غضب هراتیها را به همراه داشت. خودم ده سال پیش در هرات از مردی شنیدم که گفت: پیر مردهای ما از علماء سنی سابق منطقه نقل قول میکردند که علماء میگفتند که بهترین کفن، کفنی است که از مال شیعههابه غنیمت گرفته باشید یعنی بهترین کفن آن است که از مال غنیمتی شیعه ها، خریداری شده باشد. و سعی کنید در چنین کفنی دفن شوید!!
این کینهها همه محصول دانههای کاشته شده شاه اسماعیل صفوی بود و متاسفانه تا هنوز هم هست.
بنظرم شاه اسماعیل یک عذاب الهی بود، زیرا علماء حق نمی گفتند. همین تفتازانی با آن مقام بزرگش در خراسان یک فتوا علیه قبر پرستی ندارد در حالیکه در کنار گوشش قبر امام رضا در مشهد هر روز بزرگتر و بزرگتر میشد و حاجتخواهی مردم سنی از قبرها بیشتر بود تا از الله.
۱۱- با آنکه مرثیه خوانی در اسلام منع است باز قبل از آمدن شاه اسماعیل به هرات، یک هراتی سنی (در مرثیه امام حسین) کتاب شعری سروده بود و جالب اینکه شیعه مرثیههای خود را از کتاب او میخواندند!! با این وجود، شاه اسماعیل و شیعهها باز راضی نبودند.
۱۲- جای حیرت است اگر بدانیم فاصله بین فتح هرات و فتح تبریز فقط ۹ سال بود.
در تبریز (که یک شهر سنی نشین بود) نیز شاه اسماعیل فردای فتح شهر (که بدون جنگ تسلیم شده بود) در مسجد جامع شهر، در اول خطبه نماز، بی مقدمه از مردم خواست ۳ خلیفه راشد ابوبکر و عمر و عثمان و حضرت عایشه را لعنت کنند و مردم متحیر بهم نگاه میکردند، که این چه میگوید.
بعضیها خیال کردند خانه خاله است خواستند بعنوان اعتراض از مسجد بیرون روند که در جا و فوراً بدست سربازان شاه کشته شدند و به روایتی همه نمازگزاران را کشتند و به روایتی خلق کثیری را کشتند و باقی مانده از ترس جان لعنت فرستادند و جان سالم بدر بردند.
اما متعاقب آن، شهر تبریز غارت شد و زنان کودکان به اسیری گرفته شدند بعضی از بچههای افراد مهم و علمای شهر را ، قزلباشان در جلوی والدین آنها زنده زنده خوردند!!! و یا در آتش افکندند یا در جلوی چشم بقیه به آنها تجاوز کردند و در تجاوز ندیدند این دختر است یا پسر!!
فراریان و گریختان این اخبار هولناک را به شهرهای دیگر و به هرات بردند اما آنها در فکر چاره نشدند، شاید اخبار تبریز نه سال کهنه بود و شاید یادشان رفته بود اما اخبار مرو که سناریوی تبریز در آن تکرار شد فقط مال دو ماه پیش بود!
شاید اخبار تبریز را مولانا تفتازانی باور نکرد و فکر کرد راویان غلو میکنند، اما اخبار مرو از سر روی نکبت بار فراریان معلوم بود و راویان ،یکی دو تا نبودند.
و در فاصله بین تبریز تا هرات، شاه اسماعیل همین سناریور را در اردبیل،شیراز، قزوین، اصفهان، یزد، سمنان، ابرقو، سبزوار، و طبس و غیره و در هرجا تکرار کرد.
با این وجود وقتی سربازان شاه از مرو فارغ شدند و رو بسوی شهر هرات نهادند شورای شهر، شهر را تسلیم کرد تا شاید در امان بمانند!!
و وقتی مولانا تفتازانی را با دست بسته آوردند پیش شاه اسماعیل، تازه یادش آمد که باید به شاه اسماعیل نه بگوید و حاضر نشد خلفای راشدین را لعنت کند و قطعه قطعه شد.
این بود حال مسلمانان هم عصر شاه اسماعیل.
و خوب است بدانید در آن عصر هرات مرکز علم بود و طلاب از خراسان و هندو ستان و ترکیه و ماوراءالنهر و ترکیه می آمدند برای کسب علم به هرات!
در مرکز علم این حال علمای ما بود!
۱۳– شاه اسماعیل خود را امام زمان میدانست و گمان میکرد بر او وحی نازل می شود او این آیه را در حق خودش میدانست:
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَبِیا﴿مريم: ٥٤﴾
و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعدههایش صادق، و رسول و پیامبری (بزرگ) بود.
و طرفدارانش عقیده داشتند که از غیب به او وحی یا الهام می شود.
برای همین امام زمانوار عمل میکرد و به قبر هر آدم مهمی می رسید استخوان هایش را از قبر بیرون می کشید و شلاق می زد و می سوزاند، یعنی همان کاری که که امام زمان (طبق عقیدهی شیعه) قرار است با قبر عایشه و ابوبکر و عمر بکند.
اگر دست شاه اسماعیل به مدینه میرسید بی شک چنین میکرد چون خود را امام زمان میدانست اما او از بغداد جلوتر نرفت و فقط دستش به قبر ابوحنیفه رسید و تاریخ را بخوانید ببینید که با قبر چه کرد.
شاه اسماعیل چون وحدت الوجودی بود شاید خود را خدا میدید. میگویم شاید، زیرا یقین ندارم.
اما این را کتب دوست و دشمن او نوشته اند که مردم برایش سجده میکردند و یا وادار بسجده کردن میشدند.
شاه عثمانی این را بر او عیب دید! در جواب، طرفداران شاه اسماعیل، سجده برادران یوسف را برای یوسف شاهد آوردند جالب است بدانید که در کتاب کشف الاسرار خمینی نیز سجده برادران یوسف را دلیل ذکر کرده اما گفته ما سجده برای انسان را جایز نمی دانیم!!
حالا سوال مهم این است که آیا دین شیعه امروزی با دین شاه اسماعیل فرق دارد؟
انسان ظاهر بین، مجبور است بگوید بله این ها لواط و شراب خوری را حرام میدانند، اینها شهرهای سنی نشین را قتل عام نمیکنند اینها سجده برای بشر را جایز نمیدانند اینها وحی بر بشری غیر از امام هایشان را قبول ندارند پس اینها بر مذهب شاه اسماعیل نیستند.
اما شیعه امروزی خودش می گوید که شاه اسماعیل شیعه ۱۲ امامی بود و صفویان شیعه ۱۲ امامی بودند پس حل این معما در چیست؟
برای حل این معما باید برویم در تاریخ و برویم به روستای جبل عامل لبنان یعنی محلی که علمای شیعه از آنجا آمدند به ایران و فقه شیعه را شتابان نوشتند.
این علما در قلمروی ترکیه عثمانی زندگی میکردند در قلمروی این حکومت تحرکاتی می کردند و شاه اسماعیل و پدرانش نیز با تعلیم های پنهانی این ها شیعه شده بودند.
در تعلیمات این شیعه ها، زنا و لواط و شراب حلال بود.
شما اگر پرونده محاکمه شهید اول را نگاه کنید می بینید قاضی در لیست اتهامات او نوشته فحش دادن به خلفا، حلال دانستن شراب …..
شهید اول کیست؟
او شمس الدین محمد بن مکی عاملی (متولد ۷۳۴ هجری قمری ) و از اهالی دهکده جزین در جبل عامل لبنان است.
او نخستین فقیه واقعی امامی است. یعنی او نخستین فقیه شیعی است که با اجتهاد، فقه شیعه را از فقه سنى جدا کرد قبل از آن شیعههای زیدی و غیره در فقه، سنی بودند و در عقیده شیعه، مثلا شیعیان حسین در روز تاسوعا یکجا با یزیدیان، نماز ظهر را به امامت حسین خواندند هیچکس نگفته یکی دست باز خوانده یکی بسته .
جدا کردن فقه شیعه و سنی هنر شهید اول بود. شیعهها او را از آن رو «شهید اول» می خوانند ، چون “قاضی عثمانیها او را به رفض و هتک حرمت به عایشه و سه خلیفه اول و اعلام جواز شراب خواری متهم کرد و بعد از محاکمه، با شمشیر به قتل رسید، سپس به دار آویخته، سنگ باران شد و آن گاه سوزانده شد. یعنی در فقه او شراب حلال بود و احتمالاً بر قاضی معلوم نبوده که شهید اول!!! زنا و لواط را هم حلال می دانسته است.
حالا دانستید چرا شاه اسماعیل هم شراب میخورد هم لواط میکرد هم زنا، آنهم بطور علنی؟ چون او تابع این فقه جدید بود. در فقه جدید این کارها حلال و انجامش واجب بود!
اما وقتی شیعه حکومت را گرفت و تاخت تاز غافلگیرانه اولیه اش و اعمال شنیع لواط و غیره را انجام داد و مسلمانان آنها را شناخته و کافر قلمداد کردند و شیعه ها تحت فشار شدید شدند و سیلی سنی در چالدران آنها را از مستی بیدار کرد و خود را در خطر دیدند، پس چاره را در این دیدند که تا بعضی از اعمالی که سنیها آنها را کفر مطلق میدیدند، رها کنند و بگرفته بسنده کنند و تقیه نمودند!
پس برای همین شراب و زنا و لواط را حرام کردند و از زنا به صیغه با هزار زن ، بسنده کردند و این را فقط حلالش کردند.
و از لواط فقط نزدیکی زن از راه دبر را جایز دیدند.
و از شراب همان چرس و تریاک و سیگار و قلیان را حلال کردند و می بینید بالاترین مقامات مذهبی شیعه، سیگاری و قلیونی!! هستند.
شاید خواننده بگوید مگر ممکن است دینی چیزی را روزی حلال و روزی حرام بداند؟
بله، شما ببینید شیعه این روزها برائت از مشرکین در مکه دارند.
دولتمردان سعودی گفتند تظاهرات سیاسی ممنوع است در سر میز مذاکره شیعه گفت این تظاهرات مذهبی است!
یک عالم زیرک اهل سنت گفت: شما در تاریخ شیعه، نمونهای نشان دهید که عالمی از شما در رساله خود نوشته باشد برائت از مشرکین در مکه ، جزء مناسک حج است.
اما هنوز هم ایران اصرار دارد که برائت از مشرکین بخشی از مناسک حج است!
پس مشاهده کردید که آنها دین خود را کم و زیاد میکنند بر حسب زمان، و اگر مجبور شدند لواط را حرام میکنند و إلا در اصل نزد آنها حلال است.
علمای شیعه کتاب های مهم خود مثلاً کتاب حدیث بحار الأنوار صد و ده جلدی را در زیر سایه شاهان صفوی نوشتند بلکه بزرگترین عالم آنها محمد باقر مجلسی، خود وزیر آنها بود.
اما در جلوی چشم آنها در شهرها (امرود خانهها) بود که در آن پسر بچههای جوان خودفروشی میکردند و به دولت مالیات می دادند!
دویست سال این در قلمرو صفویان آزاد بود یعنی همان دویست سالی که علمای شیعه داشتند با آزادی کامل و با پول صفویان (یعنی با پول حاصله از در آمد مالیات امرود خانه و فاحشه خانه) کتاب حدیث برای شیعه مینوشتند!!
می دانم باورکردنش مشکل است اما این یک حقیقت تاریخی است که حتی بعد از منع شدن فاحشهخانهها و لواطخانهها و شراب خانه ها، در آخرین سال های حکومت صفویان باز در دربار شغل ناشریفی بود بنام لعابچی باشی.
آیا میدانید شاغل در این اداره، کارش چه بود؟!!
کار او را در داستان زیر ببینید:
چون شاه جمجاه (شاه تهماسب دوم آخرین شاه صفوی)
از بادۀ گلرنگ خوش گوار مخمور و سرمست شد و دین و دانشش از دست رفت، بیاختیار مستانه از جا برخاست و برهنه گردید و غلامان امرد (پسران بیریش) خود را فرمود همه برهنه شدند و دست ها بر زمین انداختند و ….. برافراشتند و شخص لعابچی ظرف طلای پر لعابی در دست داشت و بر ……شان لعاب میمالید (تا پادشاه با آنان راحتتر نزدیکی کند) و شاه سرمست به هر کدام که میل مینمود ………… (رستمالتواریخ، ۲۰۲)
گمان مبرید که نویسنده رستم التواریخ (محمدهاشم آصف) با صفویها بد بوده نه بلکه برعکس، دوستدارشان بوده و در پایان همین داستان مینویسد که شاهان اگر چنین کنند عیبی ندارد به شرطی که از امور مملکتی باز نمانند!!
نویسنده کتاب رستم التواریخ، باوجودیکه نیم قرن از رفتن حکومت صفویان گذشته بود ،هنوز طرفدار صفویان بود.
و این طرفداری نویسنده،خود دلیل است که مردم آن زمان لواط با أمردان (نوجوانان بیریش) را حلال میدانستند تنها عیب بر شاه تهماسب این بود که الآن وقت این کارها نیست.
این شاه تهماسب دوم، آخرین پادشاه صفوی است او پس از حمله افغان ها و سقوط اصفهان، به کمک نادر قلی (بعدها نادر شاه) سعی داشت ایران را دوباره پس بگیرد.
در چنین زمانی و در آن آشفته بازار محال است که او این قدر وقت و حوصله و پول داشته باشد که لعابچی به کار گمارد و برای لعابش ظرف طلایی بسازد(مهم!! دقت کنید).
معلوم است که این ظرف طلایی از اجداد لواط گرش به او رسیده و لعابچی هم شغل اجدادش را به ارث برده است و این رسم را شاه اسماعیل بنا نهاده بود.
فقط بخاطر بسپارید که که این لعابچی از همان دستی حقوق می گرفته و از همان میزی دستور می گرفته که نویسنده کتاب مهم حدیث بحارالانوار یعنی علامه محمد باقر مجلسی نیز، از همان دست حقوق و از همان میز دستور میگرفته یکی لعابچی مقعد بوده و یکی لعابچی مغزها…… گرنه ۱۱۰۰ سال بعد از وفات پیامبر اسلام کتاب حدیث دست اول نوشتن، چه معنی دارد؟
و محال است این کارها بدور از چشم علمای درباری (همان ها که کتب حدیث شیعه امروزی را نوشتند) بوده باشد.
محال است دویست سال علماء از کارهای آنها با خبر نباشند علما شیعه در این دوره وزیران شاهان بودند. حقوق لعابچی را وزیر شاه می داده و وزیر شاه کی بود؟!
او محمد باقر مجلسی بود ببخشید علامه و شیخ الإسلام محمد باقر مجلسی نویسنده کتب مهم بحار الأنوار ۱۱۰ جلدی در حدیث و کتاب مرآة العقول و بقیه کتبی که امروزه در حوزههای علمیه شیعه تدریس میشود!
نویسنده: عبدالله