تحریفخلافتسیرت خلفاشبهاتصحابهعدالت صحابهقرآنمعاویه رضی الله عنهمقالاتمنابع روایی اهل سنتمنابع روایی شیعه

چگونه هم معاویه و هم علی رضی الله عنهما را عادل می دانیم؟

اهل تشیع می گویند:
چگونه ممکن است دو فرقه با هم بجنگند و هر دو گروه نیز عادل باشند؟
و می گویند: خواه ناخواه گروهی ستمگر و یاغی بوده و گروهی بر حق و عادل بوده است!
و آنها معاویه رضی الله عنه را کافر می دانند!
و إن شاءالله نقد سخن ایشان را در چند بخش خواهیم داد و امید است که موقع خواندن تعصب را از خود دور کنند و به دیده انصاف به این موضوع بنگرند!
همانطور که همه می دانیم دلیل شروع جنگ دو چیز مهم بودند، اول به خاطر خون عثمان رضی الله عنه و دوم به خاطر بیعت نکردن معاویه رضی الله عنه با علی رضی الله عنه و شرط او که می گفت:
قبل از بیعت باید قاتلین عثمان قصاص شوند و یا اینکه آنها را به من که «ولیِ دَم و پسر عموی او» هستم تحویل دهید!

دلایل سیدنا علی رضی الله عنه:
سیدنا علی رضی الله عنه همانطور که در نهج البلاغه نامه ۶ آمده مطابق با رأی مهاجرین و انصار، خلیفه مسلمین شناخته شد و معاویه رضی الله عنه موظف بود قبل از هر کاری با ایشان بیعت کنند.
قاضی ابوبکر ابن العربی می گوید:
اجتهاد معاویه رضی الله عنه خطا بود، چون کسى که به خونخواهى و طلب خون مى رود، نمى تواند خودش قاضى باشد. [۱]
و دلیل دیگر اینکه قاتلین عثمان رضی الله عنه در سپاه علی رضی الله عنه رخنه کرده بودند و سیدنا علی رضی الله عنه نیز نمی توانست آنها را تسلیم کند چون:
۱-تعداد آنها اندک نبود! (و اکثریت سپاه (اهل کوفه) با آنها بودند).
۲- آنها معتقد نبودند که جرمی مرتکب شده اند.
۳- اظهار اسلام می کردند. (و عثمان هم به خاطر همین اظهار اسلام کردنشان بود که قبل از محاصره آنها را نکشت).
و این ادعای ما از روایتی که در مورد ابن سبأ [۲] نقل است ثابت می شود.

نقل است که وقتی ابن سبأ از الوهیت علی رضی الله عنه صحبت کرد و علی رضی الله عنه خواست او را بکشد ابن عبّاس رضی الله عنه او را از اىن کار بازداشت و به او گفت:
” کشتن او سبب اختلاف پیروانت مى‌شود و شما اینک قصد بازگشت به قتال اهل شام دارید، و نیاز به مداراى یارانت دارید” و هنگامى که مانند ابن عبّاس رضی الله عنه از فتنه و قتل او بیمناک شد، او را به مدائن تبعید نمود [۳]
پس حضرت علی رضی الله عنه نمی توانست آنها را که در سپاهش حداقل ۲۰۰۰ نفر بودند بکشد کما اینکه این ۲۰۰۰ نفر در آن سپاه دوستانی نیز داشتند! و باعث می شد که فتنه بزرگی رخ دهد.
و همانطور که می دانید تعداد زیادی از همین شورشیان به همراه بعضی از کم عقل ها بودند که خوارج را تشکیل دادند.
به جز این عده اهل کوفه نیز در سپاه سیدنا علی رضی الله عنه بودند که او رضی الله عنه بارها بار از دست آنها می نالید و خون دل ها می خورد! [۴] و مشهور است که کوفیان دو رو و پیمان شکن هستند!!

شیخ جواد محدثى (شیعی) می گوید:
«اهل کوفه در تارىخ به خیانت و عهد شکنى شهرت ىافته هستند. اسلام نگاه خوبى از عهد و پىمان کوفیان و پایبندی شان به پیمان ها به خود ندیده و تجربه نکرده است». [۵]
و حسین کورانی شیعی نیز یکی از نشانه های اهل کوفه را رنگ عوض کردن در مواضع مختلف می داند. [۶]
و آنان همان کسانى بودند که پس از خطبه على رضی الله عنه، قبل از رفتنش به بصره، و پس از گردهمایى ذى قار، مى خواستند او را بکشند؟ [۷]
آنان همان افرادی بودند که پس از واقعه جمل، و هنگامى که على پسر عمویش عبدالله بن عباس را والى بصره کرد، و مالک اشتر را والى آنجا نکرد، او عصبانى شده و غضبناک على را ترک گفت! و آنگاه على بدنبال او رفته و او را راضى کرد تا از شر او جلوگیرى کند [۸]
و کافی بود که یک بهانه ای دست کوفیان بیفتد و آن بهانه هم این باشد که حضرت علی رضی الله عنه عده ای از آنها را بکشد. بدون شک آنها طغیان می کردند و می شوریدند. همانطور که زمانی که سیدنا حسن رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه بیعت کرد گفتند او کافر شده!! چادرش را بردند، ردایش را برداشتند و خنجر در رانش فرو کردند!! [۹]
و سیدنا علی رضی الله عنه همانطور که نمی توانست از شهید شدن سیدنا عثمان رضی الله عنه جلوگیری کند به همین ترتیب نمی توانست از تجاوز آنها در امان بماند!

دلایل سیدنا معاویه رضی الله عنه:
شکی نیست که گروهی از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه در سپاه حضرت علی رضی الله عنه بودند.
قاضی ابن العربی می فرماید:
وجود قاتلان عثمان رضی الله عنه در لشکرگاه على رضی الله عنه، از حقایقى است که هرگز نمى توان در صحت آن مشکوک شد. بلکه مالک اشتر که خود از سران شورش بر علیه عثمان رضی الله عنه و، از بزرگترىن آتش افروزان جنگ بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود در لشکر على رضی الله عنه قرار داشت. [۱۰]
و همانطور که دکتر احمد راسم نفیس شیعی نقل می کند شورشیان سوگند خوردند و خطاب به علی رضی الله عنه گفتند: یا بفرست مالک اشتر از صحنه‌ى جنگ بیاید یا “همانند عثمان”، تو را با شمشیرهایمان خواهیم کشت! و یا تسلیم دشمنت مى‌کنیم. [۱۱]
و آقای محدثی شیعی نیز معترف است که عده ای منافق و سطحی نگر در سپاه علی رضی الله عنه موجود بودند! (که همان قاتلان عثمان رضی الله عنه باشند.) [۱۲]

معاویه رضی الله عنه و در کل اهل شام بر این عقیده بودند که عثمان رضی الله عنه مظلومانه شهید شد و این عقیده ای کاملاً بر حق بود (که در مورد آن جداگانه صحبت شده است.
و همین بس که حسن بن على رضی الله عنه آورده که بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه وقتی على بن ابیطالب رضی الله عنه بر دخترانش وارد شد و دید که آنان اشک چشمان خویش را پاک مى کنند. از آنان پرسید: چه شده است که گریه مى کنید؟ و دختران جواب دادند : براى عثمان گریه مى کنیم. پس على نیز به گریه افتاد و گفت: گریه کنید.[۱۳])
و اهل شام می گفتند: «لا نبایع من یؤوى القتلة » با کسى که قاتلان (عثمان) را مأوى داده است بیعت نخواهیم کرد. [۱۴]
شاید عده ای بگویند که معاویه رضی الله عنه قتل عثمان رضی الله عنه را به گردن علی رضی الله عنه انداخته است ولی چنین چیزی به هیچ وجه صحیح نیست و قاضی ابن العربی نیز می گوید:
از جعلیات است که شیعیان ساخته اند!
و می گوید:
و اما معاویه و همراهانش هرگز نگفته اند که على رضی الله عنه در قتل و شورش بر علیه عثمان رضی الله عنه شرکت داشته است، بلکه سخن آنان این بود که قاتلان عثمان رضی الله عنه به على رضی الله عنه پیوسته اند. [۱۵]
و در روایتی نقل شده:
در ماه محرم بود که حضرت على رضی الله عنه هیئتى را به ریاست عَدِى بن حاتم طایى نزد معاویه رضی الله عنه که همراه با سپاهیانش در صفین بود، فرستاد!
عدّى معاویه رضی الله عنه را به بیعت با حضرت على رضی الله عنه فرا خواند، تا زمینه وحدت هر چه بیشتر مسلمانان فراهم شود، و جنگ و خونریزى پایان یابد! و راه صلح و آشتى در پىش گرفته شود!
معاویه رضی الله عنه در پاسخ به فراخوانى عدى گفت:
“ما با على رضی الله عنه سر مخالفت و ناسازگارى نداریم و در مورد مقام خلافت با او در نمى‌ افتیم، و او را به دست داشتن در شورش علیه عثمان رضی الله عنه و إشغال مدینه و کشته شدن او متهم نمى‌کنیم، اما بسیارى از شورشیانِ قاتل در میان سپاه او خزیده‌اند! تمام خواسته ما این است که آن قاتلان شورشى را به ما تسلیم کند، پس از آن ما با او به عنوان امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بیعت مى‌کنیم و از او اطاعت مى‌نماییم. [۱۶]

و ابن حجر هیثمی نیز می گوید:
سبب وقوع آن این بود که معاویه رضی الله عنه پسر عموی عثمان رضی الله عنه بود و علی رضی الله عنه از اجرای قصاص امتناع کرد. [۱۷]
و در روایتی دیگر دلیل معاویه رضی الله عنه اینگونه از زبان خودش نقل می شود:
وی در میان مردم شام به خطبه برخاست و به آنان گفت که وَلی دَم (پسر عمویش) عثمان رضی الله عنه است و عثمان رضی الله عنه مظلومانه کشته شده و این آیه کریمه را قرائت کرد که می فرماید:
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۗ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ ۖ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا [۱۸]
هر کس که مظلومانه کشته شود، به صاحب خون او (که نزدیکترین خویشاوند بدو است، این) قدرت را داده‌ایم (که با مراجعه به قاضى، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند) ولى نباىد او هم در کشتن اسراف کند بى‌گمان صاحب خون یارى شونده (از سوى خدا) است (چرا که حق قصاص را بدو داده است).
سپس گفت: دوست دارم که موضع خود را نسبت به قتل عثمان رضی الله عنه به من بگویید. پس همه مردم شام برخاستند و در جواب وی گفتند که به خونخواهی عثمان رضی الله عنه بر می‏ خیزند و در این مورد با وی بیعت کردند و به وی عهد و پیمان دادند که در این راه جان و مال خود را فدا کنند تا اینکه انتقام خود را بگیرند یا اینکه بمیرند. [۱۹]
و نکته احساسی نیز در این ماجرا مشهود است و آن هم آنکه نعمان بن بشیر پیراهن خون آلود و انگشتان قطع شده همسر عثمان رضی الله عنه را با خود به نزد معاویه رضی الله عنه آورده بود. و اهل شام نیز انگشتان قطع شده نائله همسر عثمان رضی الله عنه را و پیراهن خونین خلیفه را می دیدند و برای خلیفه از دست رفته ی شان گریه و زاری می کردند! [۲۰] (و عثمان رضی الله عنه نیز در شهر حرام و ماه حرام شهید شده بود!)
بدون شک او نیز تحت تأثیر چیزهایی که می دید قرار می گرفت. و هر شخصی در آن حالت تحت تأثیر احساسات قرار می گیرد. لحظه ای فکر کنید:
به شما خبر می دهند که پسر عمویتان شهید شده آن هم چه کسی! کسی که هر شب را با ختم قرآن به سر می برد [۲۱] و در آخرین لحظات عمرش نیز با خواندن آیات قرآن شهید! [۲۲] آن هم چه خواندنی! آرام، با سوزدل و سکون قلب. و آخرین لحظات نیز با بدنی زخمی، لبانی خونین، صورت و لب هایش را به قرآن می چسباند، تو گویی با محبوبش وداع می کند و او را شاهد بر این ظلم بزرگ می گیرد! [۲۳]
و خدای بزرگ نیز با او صحبت می کرد و می فرمود:
فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّـهُ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿بقره ١٣٧﴾
و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از (شر) ایشان نجات خواهد داد ، و او شنوا و بینا است (و اعمال آنها را می بیند و می شنود).
آیا به این فکر کرده اید که در آن زمان در درون معاویه رضی الله عنه چه غوغایی شده بود؟
آیا می توانست چشمانش را ببندد و اشک های نائله را نادیده بگیرد؟
انگشت او، پیراهن خونین پسر عمویش را نادیده بگیرد؟
آیا می توانست خون عثمان رضی الله عنه را نادیده بگیرد و از حقش صرف نظر کند؟
حال اینکه او این آیه را خوانده بود.
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۗ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ ۖ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا ﴿٣٣﴾ (الإسراء: ۳۳).
«و آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم; اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است!». و او از حضرت علی رضی الله عنه قصاص خون عثمان رضی الله عنه رو می خواست.
آیا ذره ای حق نداشت درخواست کند تا قاتلین را به او تحویل دهند؟
آیا حق نداشت؟ حتی ذره ای؟!(انصاف!)
خواننده!! فقط لحظه ای خود را جای نائله (همسر عثمان رضی الله عنه) قرار دهد، آن زنی که وقتی شوهرش شهید شد او بیش از همه چیز نگران دفن کردن شوهرش بود، شورشیان در جواب درخواستی که او از آنها در مورد خارج کردن پیکر شوهرش داشت او را زدند، مضروب کردند و به او اهانت کردند و اعمال زشتی انجام دادند! که انسان از بازگو کردنش شرم دارد! [۲۵]
دیه یک انگشت طبق رأی مولا علی(رضی الله عنه)۱۰ شتر است! [۲۶]
ولی هیچ کس دیه ای از “سودان” [۲۷] نگرفت که هیچ حتی دلجویی نیز از نائله نشد!! نائله یک زن بود مانند همه زن ها،عثمان به همه گفته بود که نیازی به دفاع ندارد ولی نائله چون دید سودان شمشیرش را بلند کرده خود را روی شوهرش انداخت!
آیا شجاعت او کمتر از شجاعت زینب(علیها السلام)بود؟
و آیا چنین زنی مستحق این همه رنج است!؟
آدم منصف خود قضاوت کند:
زینب رضی الله عنها (که هزاران درود بر روان پاکش باد) آن همه زجر کشید و اهل تشیع بارها با بازگو کردن آن آه و فغان می کنند ولی در این مورد به معاویه رضی الله عنه (وَلی دَم)حق نمی دهند که تحت تاثیر قرار گیرد؟؟
حق نمی دهند که احساساتی شود؟
حق نمی دهند اجتهاد کند؟
حق نمی دهند حس داشته باشد؟
چرا؟؟
چون علی رضی الله عنه را معصوم می دانند. ولی اگر او معصوم بود حق عثمان رضی الله عنه را نه بلکه حداقل حق نائله را از سودان می گرفت!
چرا نگرفت؟
مگر نه اینکه حاکم موظف به گرفتن حق مظلوم از ظالم است.
آن زن چه گناهی داشت که باید آن همه توهین و بی احترامی را متحمل شود؟؟
آیا نباید کسی اقدام می کرد؟؟
حضرت علی رضی الله عنه که نمی توانست چون اگر او می خواست اقدام کند آن شورشیان همانطور که عثمان رضی الله عنه را کشتند او را هم می کشتند. [۲۸]
اهل شام همه این چیزها را می دیدند و می شنیدند و به همین دلیل بود که قسم خورده بودند که پیش زنان خود نروند و بر بستر خود نخوابند تا قاتلان عثمان رضی الله عنه را با هر که به حمایت آنان برخیزد بکشند یا در این راه جان خود را از دست بدهند. [۲۹]
یکی از اهل شام- مره بن کعب- می گفت:
اگر به خاطر حدیثی نبود که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیده ام زبان به سخن نمی‏ گشودم.(و در جنگ شرکت نمی کردم) در این حدیث ایشان فتنه‏ ها را ذکر کردند و آن را نزدیک دانستند. در این هنگام مردی که ردایش را به دور سر و صورت خود پیچانده بود گذشت و ایشان فرمودند:
این فرد در آن هنگام بر هدایت خواهد بود. من به سوی آن فرد رفتم و دیدم که عثمان بن عفان رضی الله عنه است. پس سوی رسول خدا صلی الله علیه وسلم رفتم و گفتم: این فرد؟ ایشان فرمودند: آری. [۳۰]
اهل انصاف قضاوت کنند:
همین الان آقای مهندس موسوی در عراق توسط دولت عراق آن هم بدون گناه کشته می شود!! حکومت ایران برای خونخواهی اقدام نمی کند؟
در این حالت فکر می کنید مردم آسوده می نشینند؟ جواب با منصفین!

شروع کننده جنگ که بود؟
بعد از همه این ها ، معاویه رضی الله عنه شروع کننده جنگ نبود! معاویه رضی الله عنه لشکر نکشید! معاویه رضی الله عنه قیام نکرد! و شکی نیست که شروع کننده جنگ حضرت علی رضی الله عنه بوده و او بوده که سپاه به سوی شام و منطقه صفین کشیده بود و شىخ الاسلام ابن تیمیه نیز در منهاج السنه با توجه به همین موضوع مى گوىد : «معاويه رضی الله عنه کسى نبود که در ابتداى کار جنگ را انتخاب کند». [۳۱]

و طبری در جلد ۵ از خود معاویه -رضى الله عنه- نقل می کند:
لذتی که در فرو بردن خشم احساس می کنم، در چیز دیگری آن را نمی بینم. [۳۲]
و به همین دلیل نیز او جنگ را پیشنهاد نکرد بلکه او بود که پیشنهاد صلح و آتش بس داد.
و از این بند اینگونه استفاده می شود که معاویه رضى الله عنه خواهان قتال و جنگ نبوده و فقط خواهان قصاص قاتلین سیدنا عثمان رضی الله عنه بود. و اگر حضرت علی رضی الله عنه سپاه نمی کشید جنگی نیز رخ نمی داد.(البته سیدنا علی رضی الله عنه اجتهادی کرد که در آن به حق نزدیکتر بود).

حق با که بود؟
اهل سنت و جماعت و اهل فتوا بر این اتفاق نظر دارند که جز حاکم یا کسی که از جانب حاکم برای اجرای قصاص منصوب شده باشد برای کسی جایز نیست که کسی را قصاص نماید، زیرا این امر منجر به فتنه و اشاعه هرج و مرج می ‏گردد. [۳۳]
قاضی ابن العربی می گوید:
«وأما الصواب فیه فمع على»
و اما اىنکه حق با چه کسى است، پس باید گفت که حق با على رضی الله عنه است. [۳۴]
ابن حزم نیز می گوید:
اما در اینکه باید قصاص مقدم بر بیعت شود سخن و اجتهاد او (معاویه رضى الله عنه) خطا بود. [۳۵]
و در کتب فریقین نقل شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم درمورد خوارج فرمودند:
«هنگام تفرقه مسلمانان، فرقه اى(خوارج) از آن کنده مى شود که از دو طائفه (شام و عراق)، آنکه به حق نزدیکتر است آنان را مى کشد». [36]
و قاضی ابن العربی در مورد این روایت می فرماید:
در نتیجه ایشان روشن کرده بودند که هر دو طائفه به حق متعلق مى باشند، اما طائفه على به حق نزدىکتر است. [۳۷]
امام الحرمین جوینی نیز در کتاب «لمع الأدلة» می گوید:
معاویه رضى الله عنه گر چه با علی رضى الله عنه جنگید اما منکر خلافت علی رضى الله عنه نبود و خلافت را برای خود نمی خواست، بلکه خواهان قصاص قاتلان عثمان رضى الله عنه بود و فکر می کرد که این دیدگاه و اجتهاد وی صحیح است، گرچه به واقع اجتهاد وی خطا بود. [۳۸]
و علمای ما همه بر این عقیده هستند که علی رضی الله عنه نزدیکتر بر حق بوده است. [۳۹]

اگر جنگ رخ نمی داد بهتر نبود؟
بدون شک اگر جنگی رخ نمی داد بهتر بود ،همانطور که صلح آنها باعث رونق دوباره اسلام شد و دوباره کشور گشایی ها از سر گرفته شد.
در روایات نقل شده که رسول خدا رضی الله عنه فرمودند:
فتنه ای روی خواهد داد که کسی که در آن خوابیده باشد بهتر از کسی است که در آن نشسته باشد و کسی که در آن نشسته باشد بهتر از کسی است که در آن به پا ایستاده باشد و کسی که در آن به پا ایستاده باشد بهتر از کسی است که در آن به آهستگی راه برود و کسی که در آن به آهستگی راه برود بهتر از کسی است که در آن به تندی راه برود.
صحابه گفتند:
ای رسول خدا در مورد این فتنه چه فرمانی به ما می‏ دهید؟
ایشان فرمودند:
کسی که شتران یا گوسفندانی دارد به کنار شتران و گوسفندان خود برود و کسی که زمینی دارد سر زمین خود برود.
صحابه گفتند:
اگر کسی چنین چیزهایی نداشت چکار کند؟
فرمود:
شمشیر را ببرد و در زمینی فرو کند- یا به قولی آن را بشکند (تا بدین وسیله راه جنگ را بر خود مسدود کند)  و سپس به هر نحو که توانست به دنبال نجات و رهایی باشد. [۴۰]
می بینیم که رسول خدا صلى الله علیه وسلم نفرموده اند که شما، ای اصحاب من،جانب فلانی را بگیرید که بهتر است!!! و به دور ماندن از فتنه تأکید دارند. چون بر حق ترین کارها و صحیح ترین اجتهاد دور ماندن از فتنه بوده است!
پس اگر جنگی رخ نمی داد بهتر بود و اشخاصی مانند سعد ابن ابی وقاص و عبدالله بن عمر رضی الله عنهما و … که از جنگ کناره گرفتند و جانب هیچ کدام را نگرفتند از بهترین ها بودند. و وقتی که سیدنا علی رضی الله عنه ولایت شام را به ابن عمر و ابن عباس رضى الله عنهما پیشنهاد کرد هر دو آن را نپذیرفتند! و این نیز از بهترین تصمیم ها بود و قول رسول خدا صلى الله علیه وسلم نیز بر همین موضوع اشاره دارد.

آیا معاویه مجتهد بود؟
در اینکه معاویه مجتهد بود یا خیر شکی نیست که ایشان از سران فقهای اصحاب بودند و این از روایات متعدد عیان است ولی قبل از نقل آن روایات باید گفت:
به زعم اهل تشیع حاکم و امیر باید شخصی باشد که از همه عالم تر و یا حداقل عالم است. و ما می دانیم که حسن رضى الله عنه با آن همه فضایل و برتری شان که نسبت به معاویه رضى الله عنه داشتند با او بیعت کردند و ایشان را به عنوان خلیفه معرفی کردند. پس می توان گفت حسن رضى الله عنه آن علم و تفقه را در ایشان می دیدند که او را به عنوان خلیفه پذیرفتند. ولی اگر عکس این باشد یعنی معاویه رضى الله عنه شخصی بی علم و (نعوذ بالله) ظالم بودند در درجه اول این ظلم و این بی علمی (زبانم لال) بر حسن رضى الله عنه بر می گردد، چون ایشان بودند که معاویه رضى الله عنه را تأیید کردند و تأیید کردن شخص ظالم خود ظلمی بزرگ بر رعایاست. و سیدنا حسن رضى الله عنه با اینکه هزاران پیرو و هوادار داشتند با ایشان بیعت کردند.
پس اگر شخصی بگوید معاویه رضى الله عنه ظالم بود این صفت بر حسن رضى الله عنه نیز صدق می کند چون او بود که معاویه رضى الله عنه را امیر مردم گردانید.

و اما روایات.
۱-قال رسول الله صلى الله علیه وسلم:
” اللَّهُمَّ عَلِّمْ مُعَاوِيَةَ الْكِتَابَ وَالْحِسَابَ وَقِهِ الْعَذَابَ ”
خدایا علم حساب و کتاب را به معاویه بیاموز و از آتش محفوظ دار. [۴۱]

۲-سعدبن ابى وقاص مى گوىد:
« مَا رَأَيْتُ أَحَدًا بَعْدَ عُثْمَانَ أَقْضَى بِحَقٍّ مِنْ صَاحِبِ هَذَا الْبَابِ- يَعْنِي مُعَاوِيَةَ»
«پس از عثمان هىچ قاضىى بر حق تر از معاویه ندیده ام» [۴۲]

۳- روایت دیگری وجود دارد که روزی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ابوبکر و عمر رضی الله عنهما را امر فرمود که در مورد مسئله ای با هم مشورت کنند و نتیجه را به رسول الله صلی الله علیه وسلم اطلاع دهند. اما ظاهراً ایشان در این مورد به نتیجه ای نمی رسند.  رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: (اُدعُوا مُعَاوِيَةَ) معاویه را برای مشورت خود دعوت کنید و از او نظر خواهی نمائید (فَإنَهُ قَوِيٌ أمِین) چرا که ایشان هم توانا هستند و هم امین و امانتدار. [۴۳]

۴- امام ذهبی نیز حدیثی را از ابومسهر نقل می کند که روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم بر مرکبی سوار بود و معاویه نىز پشت سر رسول الله -صلی الله علیه وسلم – سوار شده بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم از او پرسىد: چه قسمتی از بدن تو به من چسبیده؟
معاویه گفت: شکم “و سینه ام”
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:  خدایا! آن را (سینه اش را) از علم مملو و پر بگردان.
ابو مسهر (حلم) را نیز اضافه کرده است که این در کتب دیگر نیامده است. [۴۴]

هر که در اجتهادش به حق اصابت کند دو اجر دارد و هر که خطا کند یک اجر!!

طبق روایت صحیحی که در کتب شیعه و سنی نقل شده و اصلی برای مجتهد و اجتهاد است ،مجتهدی که اجتهادی صواب داشته باشد دو اجر و اگر به خطار رود یک اجر دارد.
نص حدیث اینگونه است که:
« إِذَا حَكَمَ الْحَاكِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ ، فَلَهُ أَجْرَانِ ، وَإِذَا حَكَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ ، فَلَهُ أَجْرٌ»
«اگر حاکم حکم داده و اجتهاد نموده، و اجتهادش صحیح باشد، دو اجر، و اگر اجتهادش خطا باشد، یک اجر خواهد برد». [۴۵]
و نمونه ای از این نوع اجتهاد را قرآن برای ما مثال زده:
جریان داوود و سلیمان (پدر و پسر) را مثال زده که هر دو اجتهاد کردند و اجتهاد سلیمان به حق نزدیک تر بود و در “سوره أنبیا “از آن یاد کرده ،می گوید:
وَدَاوُودَ وَسُلَىمَانَ إِذْ ىحْکُمَانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِىهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِىنَ (۷۸) فَفَهَّمْنَاهَا سُلَىمَانَ وَکُلًّا آتَىنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ ىسَبِّحْنَ وَالطَّىرَ وَکُنَّا فَاعِلِىنَ (۷۹)
و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامى که در باره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب‏ هنگام در آن چریده بودند داورى مى‏یکردند و [ما] شاهد داورى آنان بودیم (۷۸) پس آن [داورى] را به سلیمان فهماندیم و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم و کوه ها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ما کننده [این کار] بودیم (۷۹)
و چون آنان در اجتهاد خویش اخلاص داشتند، بر آن اجر مى برند، حال چه اجتهادشان درست باشد، یا خطا کرده باشند. و ثوابى که بر مجتهدى که اجتهادش درست باشد مترتب مى گردد، چند برابر ثواب مجتهدى است که اجتهادش خطا باشد. [۴۶]

چگونه هر دو گروه را عادل می دانیم؟
اهل تشیع می گویند:
چگونه ممکن است دو فرقه با هم بجنگند و هر دو گروه نیز عادل باشند و می گویند: خواه ناخواه گروهی ستمگر و یاغی بوده و گروهی بر حق و عادل بوده! و شیعه معاویه را کافر می داند!
نقد سخن آنها به چند طریق است:
۱-قرآن! ۲- قرآن! ۳- قرآن! ….. روایت
به این دلیل قرآن را سه بار نوشتم که به خواننده بفهمانم ، قرآن از همه چیز بالاتر است و هرگاه قرآن چیزی را تأیید کرد و یا آن را مردود دانست دیگر جایی برای بحث باقی نمی ماند مگر اینکه دلیلی به محکمی آیه قرآن مطرح شود!! که این غیر ممکن است!
خداوند میفرماید:
وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) [۴۷]
هرگاه دو گروه از مؤمنان وارد قتال و درگیری شدند، میان آنان صلح و آشتی برقرار کنید. اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کرد، با گروه تجاوز گر قتال شود تا اینکه از تجاوز دست برداشته و تابع فرمان حق گردد اگر آماده ی اطاعت از فرمان شد آنگاه میان آن دو گروه با رعایت قسط و عدل، صلح برقرار کنید. و عدالت کنید که خداوند اهل عدل را دوست دارد. همانا مؤمنان با هم برادرند. میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید و از خدا بترسید تا به تقوا برسید.
در دو آیه مذکور، از دو گروه درگیر، به عنوان مؤمن یاد شده است هر چند که آنان مخالف یکدیگر بوده و علیه یکدیگر دست به قتال زده باشند، مسلماً اگر بغاوت یک گروه علیه گروهی دیگر بر اساس تأویل و به خاطر اینکه هر فریق خود را محق دانسته باشد صورت گیرد، این امر هرگز مانع از اجتهاد نمی باشد، خواه اجتهاد درست باشد یا خطا [۴۸] و آیه فوق به تنهایی برای رد تمامی دلایل مخالفان کافیست چون هیچ دلیلی بالاتر از کلام خدا نیست!
احادیث صحیحه و ثابته نیز مؤید و مبین این مطلب هستند که هر دو فریق به یک هدف دعوت مى کردند و براى احیا و احقاق آنچه که آن را مى پنداشتند، تلاش مى کردند و هر دو فریق از هوس خواهى و تبعیت از باطل به دور بودند.
امام بخارى در صحیح خود از ابوهریره رضى الله عنه نقل کرده است:
(قال رسول الله صلى الله علىه وسلم:
لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَقْتَتِلَ فِئَتانِ عَظِيمَتانِ، يَكُونُ بَيْنَهُما مَقْتَلَةٌ عَظِيمَةٌ، دَعْوَاهُما واحِدَةٌ) [۴۹]
رسول اکرم صلى الله علیه وسلم فرمود:
تا وقتى که دو گروه که موضع شان یکى است وارد درگیرى نشده اند، قیامت بر پا نخواهد شد.
همان گونه که مشاهده مى شود حدیث مذکور نشانگر اىن مطلب است که هر دو فریق دعوت گر یک هدف و تابع یک دین و آیین بوده اند.
امام مسلم در صحیح خود از حضرت ابى سعید خدرى رضی الله عنه آورده است:
گروهى از خوارج بُروز خواهد کرد و توسط یک فریق از مسلمانانى که با هم درگیر مى شوند و نزدیک تر به حق هستند کشته خواهند شد. [۵۰]
این حدیث حکایت از آن دارد که هر دو فریق خواهان حق بودند و براى حق مى جنگیدند و البته حق با على رضى الله عنه بود. زیرا او بود که با این طایفه، یعنى خوارج در نهروان قتال کرد.
امام نووى در شرح این حدیث مى گوید:
حدیث مذکور به صراحت مبین این مطلب است که هر دو فریق مؤمن هستند و هیچ کدام به خاطر قتال علیه دیگرى از ایمان خارج نمى شوند. [۵۱]
و از همه مهمتر!! رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد حسن رضى الله عنه گفته بودند :
« إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظِيمَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ »
«این پسر من سید است، و شاید خداوند توسط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار کند». [۵۲]
ابن تیمیه می فرمایند:
پس هنگامى که رسول خدا – صلى الله علیه وسلم – حسن رضى الله عنه را جهت ترک قتال و اصلاح میان دو طائفه مدح مى کند، معلوم مى شود که اصلاح میان دو گروه بیشتر از قتال میان آنان محبوب خداوند بوده است. در نتىجه مى توان گفت که خداوند به قتال امر نداده بود. و اگر معاویه رضى الله عنه کافر بود، ولایت دادن به کافر و تسلیم امر به او عملى نیست که مورد محبت خداوند و رسولش قرار گیرد. بلکه حدیث بر این دلالت دارد که معاویه رضى الله عنه و یارانش از مؤمنین بوده اند. و آنچه حسن انجام داده است مورد محبت و رضایت خداوند و رسولش- صلى الله علیه وسلم – بوده است. [۵۳]
می بینید که در تمامی روایات از آن دو گروه به عنوان مسلمان و مؤمن یاد شده و قرآن نیز همین صفت را برای آنها ذکر کرده و طبق همین آیه به هیچ وجه قتال بین دو گروه مسلمان موجب کفر یکی از آن دو گروه نمی شود و این نشان دهنده حکمت بی نهایت خدای تعالی است.

و شریف رضى در کتاب (نهج البلاغه) از علی رضى الله عنه نقل مى کند:
آغاز جریان چنین بود که، نخست با مردم شام مواجه شدیم، خداى و پىامبر همه ما یکى است و همه ما بسوى یک هدف حرکت مى کردیم و دعوت گر اسلام بودیم، در ایمان به الله و ایمان به رسول الله صلى الله علیه وسلم همه ى ما برابر بودیم و هدف یکى بود. تنها اختلاف ما درباره ى خون عثمان رضى الله عنه بود و خدا مى داند که دامن ما از آن پاک است. [۵۴]
می بینیم که حضرت علی رضى الله عنه معترف است که آنها مسلمان بودند و خدا و پیغمبر و هدف آنها یعنی دعوت کردن به اسلام بود. پس این سخن مولا علی رضى الله عنه را باید چون پتکی بر سر مخالفان زد!

کلینی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که ایشان فرموند:
منادى در اول صبح ندا مى دهد. اى مردم، آگاه باشید، على رضى الله عنه و شیعیانش پىروزند، و منادى در آخر روز ندا مى دهد: اى مردم آگاه باشىد، عثمان رضى الله عنه و شیعیان او پىروز هستند. [۵۵]
پس طبق این روایت معاویه (شیعه عثمان و خونخواهانش) بر حق هستند و نکته ای که در روایت موجود است این است که ابو عبدالله علیه السلام اول گروه علی رضی الله عنه را نام می برد و بعد از آن معاویه رضى الله عنه را! یعنی اینکه علی رضى الله عنه برحق تر از معاویه رضى الله عنه بوده است.
به دور از همه این دلایل باید گفت:
اگر سپاه معاویه رضى الله عنه به کل کافر هستند! پس عقیل بن ابیطالب(برادر علی رضی الله عنه) نیز (نعوذ بالله)کافر است! چون او به معاویه رضى الله عنه پیوسته بود! [۵۶]
اگر اهل جمل و صفین کافر بودند! پس نکاح با آنان نیز حرام و گناه است! چرا حضرت علی رضی الله عنه دختر به آنها می دهد؟
دختر على رضی الله عنه،رمله با پسر مروان بن حکم بن ابى العاص اموى، یعنی معاویه بن مروان بن حکم بن ابى العاص اموى ازدواج کرد. [۵۷]
لبابه دختر عبیدالله بن عبّاس بن عبدالمطّلب با عبّاس بن على بن أبى طالب ازدواج کرد، سپس بعد از او با ولید بن عتبه (برادر زاده معاویه) بن ابى سفیان ازدواج کرد. [۵۸]
و بعد از رمله دختر محمّد بن جعفر – طیار – بن أبیطالب با سلیمان بن هشام بن عبدالملک اموى و سپس با ابوالقاسم بن ولید بن عتبه بن ابوسفیان ازدواج کرد. [۵۹]
و قابل توجه است که شش نفر از نواده هاى مختلف حسن رضی الله عنه (دختران) با پسران اموى و رهبران آنها ازدواج کردند که علماى نسب شناس اىن دامادى‌هاى بین هاشمى‌ها و اموى‌ها را به بیش از بیست مورد نوشته اند که همه ی این ها بعد از جنگ بین معاویه رضی الله عنه و على رضی الله عنه و بعد از صفّین و جمل رخ داده است.
دختر دیگر على رضی الله عنه خدیجه، همسر عبدالرّحمن بن عامر اموى بود. و پدرش عامر بن کریز اموى از طرف معاویه رضی الله عنه امیر بصره و در جنگ جمل بر ضد على رضی الله عنه بود. [۶۰]
و امثال این خویشاوندى سببى و دامادى بین بنى هاشم و بنى امیه بسیار زیاد است، و آنچه ذکر کردیم فقط براى نمونه مى باشد و لهذا على مرتضى رضی الله عنه در نامه اى به معاویه رضی الله عنه نوشت که:
عزت قدیمى ما و سیطره ی ما بر قوم شما مانع این نگشت که با همدیگر ازدواج کنیم و مثل دو هم وزن بین ما وصلت ها بوده است. [۶۱]
و براى اینکه میان اهل شام و کسانى که بر ضد آنان مى جنگیدند مقارنه اى انجام داده باشیم، خبرى را که ابن کثیر [۶۲] از اعمش از عمرو بن مره بن عبدالله بن الحارث از زهیر بن الارقم روایت نموده است ذکر مى کنیم که:
على رضی الله عنه در روز جمعه براى ما خطبه خواند و گفت:
«به من خبر داده اند که بشر به یمن رفته است، و بخدا سوگند که فکر مى کنم آن قوم بر شما پیروز خواهند شد. و پیروز نمى گردند مگر به اىن خاطر که شما از اوامر امامتان عصیان مى کنید، حال آنکه آنان از اوامر امامشان اطاعت مى کنند. و شما امانات خود را خیانت نموده و در زمین فساد مى کنید، حال آنکه آنان اصلاح مى کنند. فلانى را به فلان جا فرستادم اما او بمن خیانت نموده و غدر پیشه کرد. و فلانى را فرستادم، او نیز خیانت نموده و غدر پیشه کرد و اموال را بسوى معاویه (رضی الله عنه) فرستاد. اگر قدحى را نزد کسى از شما به امانت بگذارم، دسته آن را بر خواهید داشت. خداوندا، از این ها خسته شدم و نیز این ها از من خسته شدند، و از این ها متنفر شدم و این ها از من متنفر گشتند. پس خداوندا آنان را از من، و مرا از آنان راحت کن».
قاضی ابن العربی می گوید:
على اینگونه لشکر و همراهانش را توصیف مى کند، و در مقابل، فضائل اهل شام را بر مى شمارد. یعنى کسانى که در مقابل او و همراهانش موضع جنگ در پیش گرفتند. پس هنگامى که خود على- رضى الله عنه – اهل شام را به اطاعت و امانت و اصلاح توصیف مى کند، باید این جواب را همانند سیلى محکم به گوش آن کسانى زد که اهل شام را به «کفر و فسوق در دین» متهم مى کنند. [۶۳]

و از امیرالمؤمنین على رضی الله عنه نقل کرده اند که:
مردى از صفین گفت: «خداوندا اهل شام را لعنت کن».
و على به او گفت: «اهالى شام را نفرین مى کنى، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است!!!!!» [۶۴]
و نیز از على بن ابیطالب – رضى الله عنه – است که پس از صلحى که در سال ۴۰ هجرى انجام گرفت رو به مردم مى گوید:
«اى مردم، از امارت معاویه کراهت نداشته باشید. چون اگر او را از دست بدهید، خواهید دید که چگونه سرها بریده خواهد شد». [۶۵]

و نقل است که مردى به امام ابى زرعه الرازى گفت :
من از معاویه ( رضی الله عنه ) نفرت دارم. و او پرسید : چرا؟ مرد جواب داد: چون او با على جنگ نموده است. پس ابو زرعه به او مى گوىد: واى بر تو. پروردگار معاویه ( رضی الله عنه ) پروردگارى رحیم، و آنیکسى که با معاویه ( رضی الله عنه ) به نبرد پرداخت، خصمى کریم است، و من نمى دانم که تو چرا خود را در میان آنان- رضى الله عنهم – داخل مى کنى. [۶۶]
و این قول خداوند را نیز به یاد بیاوریم که فرمودند:
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴿٨﴾
پس هر که هم وزن ذره‏ اى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید (۷) و هر که هم وزن ذره ‏اى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید (۸)

در پایان می گویم:
هر که شیعه علی رضى الله عنه است! باید بداند که با تکفیر معاویه رضى الله عنه سخن علی رضى الله عنه را تکذیب کرده چون علی رضى الله عنه آنها را به فسق و کفر متهم نکرده!

شیعه باید بداند که با تکفیر معاویه رضى الله عنه! حسن رضى الله عنه را ظالم معرفی می کند! چون او بود که او را تأیید کرد و دست بیعت با او داد و رسول خدا صلى الله علیه وسلم نیز از چنین موضوعی خبر داده بود(که قبلا نقل شد).
و شیعه باید بخواند این روایت را که در کتاب خودشان نقل است! پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود :
«مَنْ سَبَّنِي فَاقْتُلُوهُ وَ مَنْ سَبَّ أَصْحَابِي فَقَدْ كَفَرَ»
«هر کس که مرا دشنام دهد پس او را بکشید و هر کس یارانم را دشنام دهد بی‌تردید کفر ورزیده است.» [۶۷]

معاویه رضى الله عنه از علی رضى الله عنه می گوید!!
در حیرتم از افکار اهل تشیع!! از یک طرف می گویند معاویه (رضى الله عنه) دشمن علی (رضى الله عنه) بود! و از یک طرف فضایل علی(رضى الله عنه)را از زبان همین دشمن نقل می کنند!
آیا ممکن است که شخصی ظالم و مغرض از دشمن خود تعریف کند!!
و آیا ممکن است از او دفاع کند و یا ذم کننده دشمنش را مجازات کند!!
شیعه گوش فلک را کر کرده و می گوید:
معاویه (رضى الله عنه) دستور می داد که علی (رضى الله عنه) را لعنت کنند و از او بدی بگویند! (که به امید خدا جداگانه در این مورد بحث خواهد شد). ولی این گفته آنها باطل است چون مجلسی نقل می کند که مردی از معاویه (رضى الله عنه) پرسشی کرد.
معاویه (رضى الله عنه) گفت: از علی بن ابیطالب (رضى الله عنه) بپرس زیرا او آگاه تر است.
آن مرد گفت: ای معاویه (رضى الله عنه) گفتار تو و پاسخت در این مسأله برای من محبوب تر است از پاسخ و گفتار علی (رضى الله عنه)!
معاویه (رضى الله عنه) گفت: بد حرفی زدی و اندیشه اشتباهی داری، تو از گفتار مردی اظهار ناخرسندی کردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از دانش و علم سیراب می کرد. و به او فرمود: تو برای من همانند هارون برای موسی هستی، مگر این که بعد از من پیامبری نیست.
عمر بن خطاب (رضى الله عنه) از علی (رضى الله عنه) می پرسید و به سخنش عمل می کرد و من خود شاهد بودم که هرگاه مشکلی برای عمر (رضى الله عنه) پیش می آمد می گفت: آیا علی (رضى الله عنه) اینجا هست و حضور دارد؟؟ آنگاه معاویه (رضى الله عنه) به آن مرد گفت: برخیز که خداوند دو پایت را زمین گیر کند و دستور داد نام او را از دیوان سهمیه بیت المال حذف کردند!!! [۶۸] این را مجلسی نقل کرده خنده دار نیست؟؟
خود معاویه (رضى الله عنه) دستور می دهد به علی (رضى الله عنه) فحش بدهید و ناسزا بگویید ولی همین الان شخصی که به دستورش عمل کرده را مجازات می کند!!(در حیرتم از منطق اهل تشیع!)

سلطان الواعظین شیعی که کتابی به اسم روزهای پیشاور دارد در جای جای کتابش می گوید معاویه (رضى الله عنه) علی (رضى الله عنه) را لعن می کرد ولی همین شخص جاهل نقل می کند: جلوى معاویه (رضى الله عنه) مردم از على (رضى الله عنه) تعرىف مى کردند و على (رضى الله عنه) را مدح مى کردند [۶۹] و می نویسد: معاویه (رضى الله عنه) از مقام على (رضى الله عنه) دفاع کرد!! [۷۰]
و در جایی دیگر می نویسد: خبر شهادت على (رضى الله عنه) به معاویه (رضى الله عنه) رسید معاویه (رضى الله عنه) گفت:
«لَقَد ذَهَبَ اَلْفِقْهُ وَ اَلْعِلْمُ بِمَوْتِ اِبْنِ أَبِي طَالِبٍ»
با مرگ پسر ابوطالب، علم و فقه هم مُرد.

و سلطان الواعظین می گوید:امیرالمؤمنین شخصیتى است که دشمن بزرگ آن حضرت یعنى معاویه (رضى الله عنه) در مقابل کمالات آن حضرت سر خضوع فرود آورده و بعد از شهادت ایشان گفته است: «مادر دهر! عقیم است که فرزندى چون فرزند ابوطالب بزاید«. [۷۱]
عجیب است که معاویه (رضى الله عنه)  غمگین است که دشمن او شهید شده!

در کتب ما نیز نقل است که ابو مسلم خولانى به اتفاق تنى چند نزد معاویه (رضى الله عنه)  آمدند و به او گفتند: تو با على (رضى الله عنه) در جنگ و نزاع هستى و با وى مبارزه مى کنى، آیا تو مانند او هستى؟
معاویه (رضى الله عنه) گفت: خیر، هرگز، به خدا سوگند من مى دانم که او از من بهتر است و او براى خلافت از من شاىسته تر است. [۷۲]
ابن کثیر نیز در جلد ۸ البدایه و النهایه آخربن خطبه معاویه (رضى الله عنه) را چنین نقل می کند:
أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي مِنْ زَرْعٍ قَدِ اسْتَحْصَدَ، وَإِنِّي قَدْ وَلِيتُكُمْ، وَلَنْ يَلِيَكُمْ أَحَدٌ بَعْدِي إِلَّا مَنْ هُوَ شَرٌّ مِنِّي، كَمَا كَانَ مَنْ وَلِيَكُمْ قَبْلِي خَيْرًا مِنِّي
(ای مردم! بعضی از مزارع زمان برداشت و دروشان رسیده است، من امیر شما بودم، پس از من امیر بهتری نخواهد آمد، هر کس بعد از من، امیر شود، از من هم بدتر خواهد بود، هم چنانکه کسانی که قبل از من بوده اند، بهتر از من بوده اند.) (یعنی صدیق و فاروق و شهید و اسد الله)

کلام پایانی و موقف اهل سنت
اهل سنت وصیت پیامبر خود را بر آورده می کنند و به هیچ کدام از یارانش زبان درازی نمی کنند و معاویه رضى الله عنه نیز یکی از یاران است و چه خوب گفته ابو توبه، الربیع بن نافع الحلبی: معاویه رضى الله عنه حجاب یاران رسول الله صلى الله علیه وسلم است، کسی که این حجاب را بر دارد به بقیه‌ی اصحاب هم جرأت پیدا می‌کند، حرف بزند. [۷۳]
و مطمئناً همین است و غیر این نمی تواند باشد.
قرآنی که آنها را وعده بهشت می دهد و آنهایی که در راه خدا همراه با رسول الله صلى الله علیه وسلم جهاد کردند مورد مغفرت قرار داده به هیچ وجه از ناعادلان نیستند!
به قول مجاهد و ابن عبدالبر و ابن عباس: خداوند از کسی که اعلام رضایت کرد دوباره از او ناراضی نخواهد شد إن شاءالله. [۷۴]
و من و تو باید طبق این آیه عمل کنیم:
وَالَّذِينَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿١٠﴾[۷۵]
آنانی که بعد از گذشتگان می آیند، می گویند: پروردگارا، ما و برادران مؤمن ما را که در ایمان از ما سبقت گرفته اند، مورد مغفرت قرار بده، و در دل های ما هیچ گونه کدورتی در حق اهل ایمان جای نده، پروردگارا، تو بخشنده و مهربان هستی.

نقل است که از عمر بن عبدالعزیز رحمه الله در مورد جنگ میان صحابه رضی الله عنهم اجمعین سؤال شد و او گفت: آن خون هایی بود که خداوند دست مرا به آن آلوده نکرد، پس آیا زبانم را از آن پاک نکنم. مثل اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وسلم ، مانند چشم است و درمان چشم، دست نزدن به آن است!! [۷۶]
و ما بر خود نمی پسندیم، به آنهایی که برای قصاص خون عثمان رضى الله عنه شمشیر کشیدند بدی بگوییم.
ما از بدن نیزه خورده حضرت عثمان رضى الله عنه و از انگشتان قطع شده نائله (همسرش)شرم داریم که حامیان آنها را طعن زنیم و بر آنها خرده بگیریم.
ما از سینه شکافته عمر رضى الله عنه که خود معاویه را والی شام کرد شرم داریم که بخواهیم منتخب او را متهم کنیم و بر علیه او زبان درازی بکنیم.
و ما از حسن رضى الله عنه خجالت می کشیم که شخصی را که او تأیید کرده را ملعون بدانیم.
و ما از خدایمان شرم داریم که شخصی را که او از آن راضیست ما از آن ناراضی باشیم!

و بهتر از همه این آیه از قرآن است که امام احمد رحمه الله در مورد صفین و دو گروه به آن استدلال کردند:
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ . ۷]
آنان گروهى بودند که از دنیا رفته اند و آنچه کسب کرده اند، براى خودشان است و براى شما است آنچه که انجام مى دهید. و شما مسئول اعمال آنان نیستید.
و راست گفته است خداوند بسیار بخشنده و مهربان.

التماس دعا
نویسنده: ابوبكر بن حسين (رحمه الله)

—————————————————————————

منابع و مأخذ:

۱ – عواصم من القواصم /۱/۱۳۵

۲ – اهل تشیع در مورد ابن سبأی یهودی دو قول نقل می کنند ..یک قول آن است که علی رضی الله عنه او را در آتش انداخت و قولی دیگر آن است که او را تبعید کرد. و نوبختی و جزایری این را نقل کرده اند. که در اینجا منظور ما قول دوم است.

۳ – الفرق بین الفرق: عبدالقادر بغدادی ص ۲۳۳-۲۳۵ چاپ مصر.

۴ -(چنانچه در نهج البلاغه آمده مثلا ص۲۰-۱۱۸-۱۱۹-۱۸۷-۱۸۹)

۵- موسوعه عاشورا ۵۹

۶ – فی رحاب کربلا ۵۳

۷ – طبری ۵/۱۶۵

۸ -طبری ۵/۱۹۴

۹ -علی خطی الحسین/ دکتر احمد راسم نفیس/ ۳۹-۴۰

۱۰- عواصم من القواصم /۱/۱۳۵

۱۱- علی خطی الحسین ۳۵-۳۴

۱۲ – عمار یاسر جواد محدثی ص ۶۱

۱۳ – انساب الاشراف ۵/۱۰۳

۱۴ – العواصم من القواصم / ۱/۱۳۴

۱۵ -العواصم من القواصم ۱/۱۳۵

۱۶ – البدایه والنهایه: ج ۷ ص ۲۵۶ – ۲۵۸

۱۷ – الصواعق المحرقه۲/۶۲۲٫

۱۸ – الإسراء: ۳۳

۱۹ – ابن مزاحم شیعی/ صفین، ، ص۳۲؛ تحقیق مواقف الصحابه۲/۱۵۲٫

۲۰ – البدایه والنهایه، ج۷، ص۲۲۷-ابن الأثیر، ج۳، ص۹۸- ابن خلدون، ج۲، ص۱۶۹٫

۲۱ – ابن سعد مینویسد:چون قاتلان پیکر نیمه جان عثمان را احاطه کردند، همسرش”نائله “بر آنان فریاد زد که شما مردی را می‌کشید که نیمه‌های شب، تمام قرآن را در یک رکعت نماز تلاوت می‌کرد..طبقات ابن سعد (۳/۷۶). فتنه مقتل عثمان (۱/۱۹۱).و این موضوع از روایات بسیاری ثابت است و از اوست که میفرمود:قلب پاک از خواندن قرآن سیر نمیشود!

۲۲ – بدایه و النهایه ۷/۱۴۸-۱۸۵

۲۳ -سیرت عثمان ذی النورین/محمد جمالزهی

۲۴ -بقره ۱۳۷ و خون سید ما نیز بر همین آیه می ریزد و قرآن موجود در موزه استانبول نیز شاهدی بر ادعای ماست.

۲۵ -تاریخ طبری: ج ۴ / ۴۰۵

۲۶ – مصنف ابن شیبه ۹/۱۹۳ البته دیه نائله بیش از ۱۰ شتر بود چون در روایات کلمه انگشتان” نقل شده یعنی بیش از دو انگشت .. البته بحث سر نرخ و قیمت نیست.. بحث سر حق و حق گیری است.

۲۷ – نام آن جانی که انگشت نائله(همسر عثمان رضی الله عنه)را قطع کرد.

۲۸ – دکتر احمد راسم شیعی نقل میکند:شورشیان سوگند خوردند و خطاب به علی(ع)گفتند:یا بفرست مالک اشتر از صحنه‌ی جنگ بیاید یا همانند عثمان، تو را با شمشیرهایمان خواهیم کشت! و یا تسلیم دشمنت می‌کنیم.۲۸

۲۹ – تاریخ طبری۵/۶۰۰٫

۳۰ – سنن ابن ماجه۱/۲۴۰٫

۳۱ – منهاج السنه۲/۲۱۹ و منهاج الاعتدال ۲۴۹ و۲۵۱ و۲۶۲

۳۲ – و حضرت فاروق(ع)در مورد او فرموده اند: ما را بگذارید از بد گفتن در مورد جوان قریشی که در وقت خشم می خندد… الإستیعاب فی معرفه الأصحاب/ابن عبدالبر/ ۴۴۵ و تاریخ دمشق/ابن عساکر/۵۹/۱۱۲

۳۳ – تفسیر قرطبی۲/۲۵۶٫

۳۴ – العواصم من القواصم/۱/۱۳۵

۳۵ – الفصل فی الملل و النحل۴/۱۶۰٫

۳۶ – صحیح مسلم ح ۱۷۶۷ و سنن ابی داوود ۴۰۴۷ و مسند امام احمد ح ۱۰۸۴۵و در بحار الانوار با کلمات: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): تمرق مارقه عند فرقه من المسلمین یقتلها أولى الطائفتین بالحق..

باب بیعه أمیر المؤمنین علیه السلام وما جرى بعدها من نکث الناکثین إلى غزوه الجمل/ حدیث ۲۷۶ و همچنین در کتاب الطرائف/ السید ابن طاووس الحسنی شیعی ص ۱۰۳ و کتاب وقعه النهراون /علی بن حسین هاشمی ص ۲

۳۷ – عواصم من القواصم ۱/۱۳۸

۳۸ – لمع الأدله فی عقائد أهل السنه و الجماعه، ص۱۱۵٫

۳۹ – و میتوانید به عنوان نمونه به کتاب البدایه و النهایه۷/۲۲۷٫ سیر أعلام النبلاء۸/۲۰۹٫ أحکام القرآن۴/۱۷۱۷٫ مجموع الفتاوی/ابن تیمیه ۴/۴۳۷ . فتح الباری۱۳/۹۲٫ تهذیب الأسماء و اللغات۲/۳۸٫ فتاوی و مقالات متنوعه عبدالعزیز بن باز ۶/۸۷ مراجعه کنید

۴۰ – صحیح مسلم.

۴۱ – الاستیعاب / ج ۳٫

۴۲ – عواصم من القواصم ۱/۹۱ / و ابن کثیر / البدایه والنهایه ۸/۱۳۳

۴۳ – تاریخ دمشق / ج ۱۶ / ص ۳۴۵٫

۴۴ – تاریخ الاسلام / امام ذهبی / ج ۲ / ص ۳۱۰٫

۴۵ – الإبانه الکبرى/ لابن بطه العکبری ح ۷۰۳ دلائل النبوه للبیهقی ح۳۱۰۹ روایت مسلم ح۳۲۴۰ و بخاری ح۶۸۰۵ و در کتب شیعه: اجوبه مسائل جار الله /السید شرف الدین ص ۳*/معالم المدرستین و الطرائف و نص و الاجتهاد*و الصراط المستقیم/ علی بن یونس العاملی/ ۳/۱۵۹ با کلمات: من اجتهد فأصاب فله أجران، ومن أخطأ فله أجر واحد و…..

۴۶ – العواصم من القواصم ۱/۱۳۸

۴۷ -حجرات ۹ و ۱۰

۴۸ -بل ظللت/خالد عسقلانی/ بحث نقدی پیرامون برداشت نادرست تیجانی درباره ی مشاجره میان علی و معاویه

۴۹ – بخاری کتاب مناقب، علامات النبوه فی الإسلام ح۳۴۱۳

۵۰ – صحیح مسلم ح ۱۷۶۷ و سنن ابی داوود ۴۰۴۷ و مسند امام احمد ح ۱۰۸۴۵و در بحار الانوار باکلمات: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): تمرق مارقه عند فرقه من المسلمین یقتلها أولى الطائفتین بالحق.. باب بیعه أمیر المؤمنین علیه السلام وما جرى بعدها من نکث الناکثین إلى غزوه الجمل/ حدیث ۲۷۶ و همچنین در کتاب الطرائف/ السید ابن طاووس الحسنی شیعی ص ۱۰۳ و کتاب وقعه النهراون /علی بن حسین هاشمی ص ۲

۵۱ – مسلم با شرح ج۷ حدیث ۲۳۵

۵۲ -عوصم من القواصم ۱/۱۳۸٫٫و بخاری نیز بابی به همین نام دارد!ح۲۵۰۵ و ۳۳۵۷ و ۳۴۶۳ و سنن ابی داوود ح ۴۰۴۳ سنن ترمذی ح ۳۷۰۶ و سنن سائی ح ۱۳۹۳ و مسند امام احمد ح ۱۹۴۹۷و با این کلمات در بحار الانوار مجلسی: إن ابنی هذا سید ولعل الله عز وجل یصلح به بین فئتین من المسلمین. (باب) (فضائلهما ومناقبهما والنصوص علیهما) (صلوات الله علیهما)/حدیث شماره ۶۱ و۶۲ و۷۴ و…مستدرک سفینه البحار و مدینه المعاجز و الطرائف و ….

۵۳ – منهاج السنه ۲/۲۴۲

۵۴ -نهج البلاغه ج۳ ص (۶۴۸).

۵۵ -روضه الکافی ج۸ ص (۱۷۷).

۵۶ – اصول الکافی ۱/۲۷۳٫

۵۷ – مفید: ص ۱۸۶٫

۵۸ – المحبر: ص ۴۴۱، نسب قریش ص ۱۳۳، عمدهء الطّالب، حاشیهء ص ۴۳٫

۵۹ – کتاب المحبر ص ۴۴۹٫

۶۰ – الاعلام: طبرسی: ص ۲۰۳ و الارشاد: مفید: ص ۱۸۶ و الشّیعهء و التّشیّع: احسان الهی ظهیر ص ۳۵٫

۶۱ – نهج البلاغه: تحقیق صبحی صالح ص ۳۸۶ و ۳۸۷ ج ۳/۳۲ تحقیق محمّد عبده.

۶۲ – د ر بدایه و النهایه ۷/۳۲۵

۶۳ -عواصم من القواصم/ابن العربی/ص۱۴۶

۶۴ – ابن کثیر/ البدایه و النهایه ۸/۲۰

۶۵ -ترجمه فارسی عواصم من القواصم/ص۱۹۷

۶۶ -تاریخ دمشق/ابن عساکر/۵۹/۱۴۱

۶۷) جامع الأخبار/شیخ محمد سبزواری/ ص ۴۵۶ (فصل ۱۲۵ درباره دشنام دادن).

۶۸ – بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۶۶، ح۴۰ —— عمده

۶۹ -روزهای پیشاور ص ۸۲۷

۷۰ روزهای پیشاور ص ۸۶۱

۷۱ -روزهای پیشاور ۸۵۶

۷۲ – سیر اعلام النبلاء / ۳ / ۱۴۰محقق می گوید: راویان، افرادی ثقه هستند.

۷۳ – البدایه والنهایه / ابن کثیر/ ۸/۱۳۰ ـ ۱۳۹٫

۷۴ -مجاهد در مصنف ابن ابی شیبه۷/۱۷۱ و التفسیر من سنن سعید بن منصور ص۲۴ و ابن عباس در المطالب العالیه /ابن حجر عسقلانی/۷/۳۷۰

۷۵ -حشر/۱۰

۷۶- الإنصاف، باقلانی، ص۶۹؛ الطبقات۵/۳۹۴٫

۷۷ -بقره/۱۴۱

تگ‌ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن