داستان درخواست کاغذ از سوی پیامبر تا چیزی بنویسد (حدیث قرطاس)

در صحیحین و دیگر کتاب های حدیث با روایت ابن عباس رضی الله عنه ثابت است که:
وقتی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیمار شد، در حالی که برخی از صحابه رضی الله عنهم در خانه ایشان بودند فرمود:
«هَلُمُّوا أكْتُبْ لَكُمْ كِتابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
(بیایید برای شما کاغذی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید).
برخی گفتند: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از درد بیماریش رنج میبرد و در فشار است، قرآن در میان شماست و برای ما کافی است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند،
برخی گفتند: کاغذ بیاورید تا بنویسد که گمراه نشوید،
برخی چیز دیگری میگفتند و سر و صدا بلند شد،
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «برخیزید».
عبیدالله بن عبدالله بن عتبه میگوید: ابن عباس رضی الله عنه میگفت:
مصیبت عظیمی بود که دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کاغذی بنویسد.
در روایت دیگری از ابن عباس است که گفت: روز پنج شنبه! تو چه میدانی که روز پنج شنبه چه روزی بود؟! آن روزی که درد به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فشار آورد و گفت:
«کاغذی بیاورید که برایتان چیزی بنویسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشوید»، بعد نزاع و جر و بحث کردند و نزاع در حضور هیچ پیامبری شایسته نیست، گفتند: او را چه شده؟ آیا هذیان میگوید؟ خوب دقّت کنید که چه میگوید، از او بپرسید؟ در همین تردید بودند که فرمود: « مرا به حال خود بگذارید که آن (حالی که دارم) برایم از آنچه مرا بدان فرا میخوانید بهتر است». بعد آنها را به سه چیز سفارش کرد: فرمود:
«مشرکان را از جزیرهی عرب بیرون کنید، به هیئتهای مهمان همان پاداشی که من میدادم بدهید» و سکوت کرد و سومی را نگفت یا گفت و (راوی) فراموش کرد.([۱])
در این روایت و تمام روایات صحیح هیچ ایرادی بر اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وارد نیست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذکر میکنند، آشکارا باطل و بیاساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ دادهاند و ادعاهایشان را رد کردهاند:
۱- اختلاف صحابه رضی الله عنهم ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه رضی الله عنهم و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود نه اینکه قصد نافرمانی داشته باشند.
قرطبی صاحب کتاب «المفهم» میگوید:
سبب اختلاف در اجتهاد جایز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و یا نظریهی یکی از دو طرف بر حق است و طرف دیگر گنهکار نخواهد بود، حتّی آن طور که در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.([۲])
سپس میگوید: پیامبر آنان را مذمّت و سرزنش نکرد، بلکه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذارید، برایم بهتر است».([3])
شبیهاین ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از جنگ به اصحاب رضی الله عنهم گفت:
«لاَ يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ العَصْرَ إِلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ»([4])
(کسی از شما نماز عصر را نخواند مگر در بنی قریظه).
برخی گفتند: اگر نماز نخوانیم وقت نماز عصر از دست میرود، به همین استدلال، نرسیده به بنی قریظه نماز عصر را خواندند.
برخی گفتند: نماز نمیخوانیم مگر در همان جایی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دستور دادهاست؛
ولی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچ یک از دو گروه را ملامت نکرد.([۵])
۲- ادعای شیعه مبنی بر اینکه میگویند، اختلاف صحابه رضی الله عنهم موجب شد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن کاغذ را ننویسد و امّت از عصمت محروم شود، باطل است، چون معنای این ادعا آن است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در ابلاغ امری که موجب حفاظت امّت از گمراهی میشد، کوتاهی کرده است و حکم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه رضی الله عنهم ابلاغ نکرد و از دنیا رفته است، این ادعا با امر پروردگار که خطاب به پیامبر میفرماید:
{ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ } (مائده/۶۷).
ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچهاز سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت کن)، اگر چنین نکنی، رسالت خدا را (به مردم) نرساندهای (و ایشان را بدان فرا نخواندهای. چرا که تبلیغ جمیع اوامر و احکام بر عهده تو است و کتمان جزء از جانب تو، کتمان کلّ بشمار است). خداوند تو را از (خطرات احتمالی کافران و اذیّت و آزار) مردمان محفوظ میدارد.
ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به گواهی و تأیید پروردگارش از این اتهام پاک و مبرا است که دربارهی ایشان میفرماید:
لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ (توبه/۱۲۸).
بیگمان پیغمبری (محمّد نام)، از خود شما (انسان ها) به سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران میآید. به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.
خداوند متعال در این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به حریص بودن بر هدایت امتش توصیف فرموده، به طوری که میخواهد نفع دنیوی و اخروی به امتش برسد.([۶])
وقتی که این قضیه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر کسی ذرهای ایمان داشته باشد، شک نمیکند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تمام احکام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آنها به امّت خود حریص تر بوده است، همانگونه که از جهاد و جان فداییهایی که برای هدایت مردم کرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباری که از ایشان روایت است، ما را به این یقین قطعی میرساند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در ابلاغ دستورات خداوند کوتاهی نکرده است و اگر آنطور که ادعا میکنند، این نوشته یا کاغذ آن قدر مهم بود که امّت را از گمراهی و اختلاف تا قیامت مصون نگه میداشت، نه دین و نه عقل تأخیر آن را تا آن وقت نامناسب جایز نمیداند و هیچ عقل سالمی این را نمیپذیرد، حتّی اگر تا آن وقت به تأخیر میافتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه رضی الله عنهم آن راترک نمیکردند.([۷]) و به هیچ عنوان نمیتوان تصور کرد که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم امر پروردگارش را ترک کند و ناگفته بگذارد.
حتّی اگر فرض کنیم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را تا آن وقت به تأخیر انداخته و به خاطر اختلاف صحابه رضی الله عنهم و مصلحتی که به نظرش رسید، باز هم به تأخیر افتاد، چه عاملی موجب شد که بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است که چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روایات أنس رضی الله عنه که در صحیحین آمده در روز دوشنبه وفات یافت([۸]) و حادثهی اختلاف صحابه رضی الله عنهم به اتفاق شیعه و اهل سنت در روز پنج شنبه بوده است([۹]) و به اتفاق اهل سنت و روافض رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آن کاغذ را ننوشت تا از دنیا رفت، بنابراین به خوبی روشن میشود که آن از امور دین نبوده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مأمور به ابلاغ آن باشد و طبق آیات قرآن خداوند دینش را کامل کرده است و تمام نیازهای امّت بیان شده و آیات مذکور در «حجة الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنین نازل فرمود:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً (مائده/۳).
امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گام هایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم.
ابن تیمیه رحمه الله میگوید:
آن چه رسول خدا میخواست بنویسد از مواردی نبود که خداوند نوشتن یا ابلاغ آن را در آن وقت بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم واجب کرده باشد، چرا که اگر چنین میبود بدون تردید پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم امر خداوند را ترک نمیکرد، البته مصلحتی بوده که برای دفع اختلاف در مورد جانشینی ابوبکر رضی الله عنه میخواست بنویسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امری اجتناب ناپذیر است و قطعاً واقع خواهد شد([۱۰])، به همین دلیل آن را ننوشت. در جایی دیگر میگوید:
داستان نامهای که میخواست بنویسد در روایات صحیحین توضیح داده شده و از عایشه رضی الله عنها روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
” ادْعِي لِي أَبَا بَكْرٍ، أَبَاكِ، وَأَخَاكِ، حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا، فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولُ قَائِلٌ: أَنَا أَوْلَى، وَيَأْبَى اللهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَكْرٍ ” ([11])
(ای عائشه پدر و برادرت را برایم صدا کن تا نامهای بنویسم که بیم آن دارم آرزو کنندهای آرزو کند و یا کسی بگوید: من به خلافت سزاوارترم، در حالی که خداوند و مؤمنان کسی را نمیپذیرند به جز ابوبکر).
تا جایی که بعد از ذکر روایت میگوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد کرد همان نامهای را که عائشه یادآور شده است بنویسید، امّا وقتی متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذیر است، یقین کرد که با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نمیشود و خداوند مسلمانان را بر هر چه اراده کرده است جمع خواهد نمود، به همین دلیل فرمود:
” وَيَأْبَى اللهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَكْرٍ “ ([12])
(خداوند و مؤمنان کسی جز ابوبکر را قبول نمیکنند.
امّا این که در روایت آمده: «لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي» دهلوی در توضیح آن میگوید: گفتهاند:
اگر مسأله مربوط به امور دینی نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید؟ جواب این است که واژهی «ضلال» مفاهیم مختلف دارد که در اینجا منظور عدم خطر در تدبیر امور مملکت داری است و این که مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنند و به هیئتهای مهمان به همان صورتی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پاداش میداد پاداش بدهند، و سپاهاسامه را برای انجام مأموریت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم منحرف نشوند، منظور این بوده نه انحراف از دین. ابوبکر رضی الله عنه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موارد فوق را به مرحلهی اجرا گذاشت.([۱۳])
۳- ابن تیمیه رحمه الله دربارهی این سخن ابن عباس رضی الله عنه که می گوید:«مصیبت بزرگی بود که نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آن نامه را بنویسند» ([14])میگوید:
آری اینکه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصیبت بزرگی بود و مصداق آن مصیبت، کسانی هستند که در حقّانیت خلافت ابوبکر رضی الله عنه شک دارند و دیگر اینکه خلیفه بر حق کیست؟ بر هر کس پوشیده مانده، برایش مصیبت بزرگی است، چون اگر نامهای نوشته میشد شک و تردید بر طرف میگردید، امّا برای کسانی که معتقدند خلافت ابوبکر رضی الله عنه حق است، هیچ مصیبتی نیست.([۱۵]) و این حقیقت زمانی بیشتر روشن میشود که توضیحات ابن عباس رضی الله عنه در این باره را بعد از به وجود آمدن فرقههای هوا پرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهیم.
ابن تیمیه ([۱۶])و ابن حجر ([۱۷]) این توضیحات را نقل کردهاند.
۴- اما ادعای آنها مبنی براینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میخواست در آن کاغذ موضوع خلافت و جانشینی علی رضی الله عنه را بنویسد، همانگونه که برخی از روافض بر این باورند که قضیه نوشتن کاغذ هیچ تفسیر معقول دیگری جز این ندارد، در حقیقت این ادعا باطل است و هیچ اساسی ندارد.
ابن تیمیه رحمه الله میگوید:
آنانی که معتقدند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قصد داشت در آن کاغذ بنویسد: علی رضی الله عنه بعد از من خلیفه است، به اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبکر رضی الله عنه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شایستهتر بوده است، امّا کسانی که معتقدند علی رضی الله عنه به خلافت شایستهتر بوده است، چون ادعا میکنند که قبلاً پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی رضی الله عنه را اعلام کرده، دوباره ادعای آنها مبنی بر اینکه میخواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی رضی الله عنه بنویسد، باطل است، چون نیازی به نوشتن آن کاغذ نبود که قبل از این با نصی آشکار و معروف علی رضی الله عنه را به خلافت تعیین کرده بود.([۱۸])
امّا اینکه سیّدنا عمر رضی الله عنه را مورد طعنه قرار میدهند و میگویند: ایشان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را متهم به هذیان گویی کرد و گفت: «انهیهجر»: (هذیان میگوید) و به درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم توجّه نکرد و گفت: «حسبنا کتاب الله»: (کتاب خدا برایمان کافی است) در پاسخ میگوییم: اوّل اینکه سیّدنا عمر رضی الله عنه را متهم کردهاند که گفته: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هذیان میگوید، این ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» که به معنای هذیان است، اصلاً از سیّدنا عمر رضی الله عنه ثابت نشده که گفته باشد، بلکه کسی دیگر از حاضران در جلسه آن را گفته و روایاتی که در صحیحین آمده هیچ فردی را مشخص نکرده، فقط در این روایت آمده: «فقالوا: ماشأنها هجر ».([19]) به همین صورت با صیغهی جمع آمده نه مفرد، به همین دلیل علماء و صاحب نظران نپذیرفتهاند که این سخن را سیّدنا عمر رضی الله عنه گفته باشد؛
ابن حجر رحمه الله میگوید: چنان به نظر میرسد که احتمال سوم قرطبی که میگوید: احتمالاً یکی از تازه مسلمان هایی که در جلسه حضور داشت این حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر کس درد فشار میآورد، حرفه ایش را نمینوشتند و به جای نوشتن حرف ها به خود بیمار بیشتر توجّه میکردند.
دهلوی میگوید: از کجا ثابت است که گوینده این خبر عمر رضی الله عنه بوده، در حالی که اکثر روایات با صیغه جمع آمده است.([۲۰]) ثابت و صحیح همان است که با لفظ سؤالی آمده «أهجر»: (آیا هذیان میگوید) بر خلاف برخی دیگر از روایات است که با الفاظ «هجر،یهجر» این روایت و دیگر روایات به جز همان روایتی که به صورت سؤالی آمده از نظر محدثان و محققان و شارحان حدیث از جمله قاضی عیاض،([۲۱]) قرطبی،([۲۲]) نووی ([۲۳]) و ابن حجر ([۲۴]) مرجوح و غیر صحیح است. همه این بزرگواران تصریح کردهاند که این عبارت به صورت استفهام انکاری در پاسخ کسی بوده که میگفت: ننویسید.([۲۵])
قرطبی بعد از اینکه دلایل عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذکر کرده، میگوید:
این حقیقت در نزد تمام صحابه رضی الله عنهم به صورت اصلی مسلّم ثابت بوده، بنابراین محال است کهاین گفته آنها: «أهجر» از روی شک و تردید در زمان بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده باشد، فقط آن سخن را برخی به صورت انکار، خطاب به کسی یا کسانی گفتند که در آوردن چرم و دوات برای نوشتن توقف کردند، گویا به کسی که در آوردن قلم و کاغذ تأخیر میکرد، میگفتند: چگونه توقف میکنی؟ آیا گمان میکنی هذیان میگوید؟ توقف نکن، زود باش چون او فقط حق میگوید نه هذیان!([۲۶]) از قرینه کلام به وضوح فهمیده میشود که صحابه رضی الله عنهم هذیان گویی را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مطلقاً نفی میکنند و آنها این جمله را به صورت استفهام گفتند و هر کس – حتّی مخالفان – همه روایت صحیح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمیتواند در این حقیقت شک کند. با این توضیح، باطل و بیاساس بودن ادعای روافض آشکار میشود.([۲۷])
۵- اما ادعای آنها مبنی بر اینکه سیّدنا عمر رضی الله عنه با رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مخالفت کرد و گفت: کتاب خدا در نزد شماست و برای ما کافی است و از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که میخواست نوشتهای به جای گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب این شبهه بیاساس این است که عمر بن خطّاب رضی الله عنه و دیگر اصحابی که با ایشان هم رأی بودند، اینگونه فهمیده بودند که فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از باب ارشاد به اصلح بوده است و علماء و صاحب نظرانی مانند: قاضی عیاض،([۲۸]) قرطبی،([۲۹]) نووی ([۳۰])و ابن حجر([۳۱])به این واقعیت اشاره کردهاند.
وآنگهی بعد از آن صحت اجتهاد عمر رضی الله عنه به اثبات رسید، چون رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نوشتن آن را رها کرد و اگر واجب میبود، قطعاً رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترک نمی کرد، چون ایشان هیچ امری را که مأمور به تبلیغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترک نکرده، لذا این یکی دیگر از موافقات عمر رضی الله عنه (مواردی که حکم شریعت مطابق نظر عمر رضی الله عنه بود) به حساب میآید و این که گفته است: کتاب خدا برای ما کافی است، ردّی است بر حرف کسی که با سیّدنا عمر رضی الله عنه منازعه میکند، نه سخن و امر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم . این سخن از آن قسمت سخن ایشان که گفته است: کتاب خدا در اختیار شماست، به خوبی روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظریه عمر رضی الله عنه بودند، از آنجایی که عمر رضی الله عنه فردی دوراندیش، با بصیرت، دارای نظریهای محکم و استوار بوده، متوجّه شده بود که ننوشتن آن بهتر است و این را بعد از آن گفت که متوجّه شده بود که امر بر وجوب نیست و این سخن او برای مصلحتی شرعی رایج بوده که علماء در توجیه آن سخنانی گفتهاند، از جمله: دلسوزی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چون علیرغم شدّت بیماری، نوشتن مطالب برای ایشان مشکل بود و دلیل این مدعا آن است که میگوید: درد بر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم غلبه کردهاست، به همین علّت ناپسند دانست که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در آن حالت سخت به تکلیف و مشقّت بیفتد.([۳۲]) و این در حالی بود که همهی آنان میدانستند خداوند متعال در قرآن فرموده است:
مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ (انعام/۳۸)
در کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردهایم (و همه چیز را ضبط و به همه چیز پرداختهایم.)
خداوند متعال میفرماید:
وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (نحل /۸۹)
و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کردهایم که بیانگر همه چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژده رسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است.
امام نووی فرموده:
در مورد این سخن سیّدنا عمر رضی الله عنه تمام علماء و شارحان حدیث اتفاق نظر دارند که از نشانههای درک بالا، فضایل و دقّت و رأی او بوده است.([۳۳]) در هر حال موضعگیری سیّدنا عمر رضی الله عنه در نوشتن آن کاغذ، اجتهاد وی به شمار میآید و مجتهد در دین معذور و در حال مأجور است، به دلیل اینکه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید:
«إِذَا حَكَمَ الْحَاكِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ، وَإِذَا حَكَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ»([34])
(هرگاه حاکم، حکمی نمود و در صدور حکمش اجتهاد کرد و خطا رفت به او یک پاداش داده خواهد شد).
اگر چنین نیست چرا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عمر رضی الله عنه را که در حضورش اجتهاد کرد، گنهکار ندانست و مذمّت نکرد و حتی طبق خواستهی عمر رضی الله عنه چیزی ننوشت. اینگونه باطل بودن طعنهی طعنه زنندگان به اصحاب رضی الله عنهم، در این حادثه آشکار میگردد و پرده از بیارزش بودن ادعایشان برداشته میشود([۳۵]).
——————————————————————
زیرنویسها:
[۱] – المفهم لما أشکل، تلخیص کتاب مسلم ۴/۵۵۹٫
[۲] – المفهم لما أشکل، تلخیص کتاب مسلم ۴/۵۵۹٫
[۳] – بخاری، ش/۴۴۳۱٫
[۴] – بخاری، ش/۴۱۱۹
[۵] – المفهم ۴/۵۵۹٫
[۶] – تفسیر ابن کثیر ۲/۴۰۴٫
[۷] – مختصر التحفه الاثنی عشریه/۲۵۱، الانتصار للصحب و الآل/۲۸۸-۲۲۹٫
[۸] – بخاری، ش /۴۴۴۸، مسلم، ش/۴۱۹٫
[۹] – الانتصار للصحب و الآل /۲۲۹٫
[۱۰] – منهاج السنه ۶/۳۱۶٫
[۱۱] – مسلم، ش/۲۳۸۷٫
[۱۲] – منهاج السنه ۶/۲۳،۲۵٫
[۱۳] – مختصر التحفه اثنی عشریه/۲۵۱٫
[۱۴] بخاری، ش/۴۴۳۲٫
[۱۵] – منهاج السنه ۶ /۲۵٫
[۱۶] – منهاج السنه ۶/۳۱۶٫
[۱۷] – فتح الباری ۱/۲۰۹٫
[۱۸] – منهاج السنه ۶/۲۵، الانتصار و الآل /۲۸۱-۲۸۲-۲۸۳٫
[۱۹] – بخاری، ش/۴۴۳۱٫
[۲۰] – مختصر التحفهالأثنی عشریه /۲۵۰٫
[۲۱] – الشفاء، ۲/۸۸۶
[۲۲] – المفهم، ۴/۵۵۹٫
[۲۳] – شرح صحیح مسلم،۱۱/۹۳٫
[۲۴] – فتح الباری،۸/۱۳۳٫
[۲۵] – الانتصار للصحب و الآل /۲۲۸٫
[۲۶] – المفهم، ۴/۵۵۹٫
[۲۷] – الانتصار للصحب و الآل/،۲۸ و این منبع از بهترین کتابهایی است که در شبهات مطالعه کردم.
[۲۸] – الشفاء،۲/۸۸۷٫
[۲۹] – المفهم(۲/۵۵۹).
[۳۰] – شرح مسلم،۱۱/۹۱٫
[۳۱] – فتح الباری، ۱/۲۰۹٫
[۳۲] – الشفاء،۲/۸۸۸
[۳۳] – شرح نووی بر مسلم ۱۱/۹، الانتصار للصحب و الآل /۳۸۹-۲۹۰ تا ۲۹۲
[۳۴] – بخاری، /۷۳۵۲٫
[۳۵] – الانتصار للصحب و الآل /۲۹۴-۲۹۵٫
نویسنده: محمد صلابی