تحریفشبهاتمقالاتمنابع روایی اهل سنتمنابع روایی شیعه

۳- اسم های مؤلفان و کتاب های آنها که پنداشته می شود از اهل سنت هستند.

أبو عبد الله فخر الدين محمد بن يوسف بن محمد النوفلی الكنجی الشافعی صاحب کتاب (البيان في أخبار صاحب الزمان)

او شافعی نبوده است بلکه رافضی بوده است:
محقق شيخ مهدی حمد فتلاوی (شيعی) مختصری از زندگی كنجی که خود را شافعی می خوانده را یاد کرده است و در كتاب (البيان في أخبار صاحب الزمان) آن را آورده است. خلاصه­ ی آنچه این محقق گفته است، بدین شرح است:
زندگی­نامه­ ی حافظ كنجی شافعی را به طور کامل بیان نمی­ داریم. درباره ­ی او بیشتر مورخان معاصر اشتباه کرده­ اند. به مانند ابن خلكان در (وفيات الأعيان)، ابی شامه در (الذيل على الروضتين)، يونينی در (مرآة الزمان) و ذهبی در (تذكرة الحفاظ).
او گفته است: (خلاصه­ ی آنچه در این کتاب ها درباره­ ی شرح حال او آمده است، بدین شرح می­ باشد:
حافظ ابو عبدالله فخرالدين محمد بن يوسف بن محمد نوفلی قريشی كنجی شافعی در دمشق اقامت گزید. او در سال ۶۵۸  هـ در داخل مسجد جامع اموی کشته شد و آن به دلیل تمایل وی به شیعه بود. در این کتاب ها یادی از تاریخ ولادت او نیامده است.

در سال (۶۴۷هـ) در مشهد شریف در حصباء در شهر موصل مجلسی ترتیب داد تا در آن به تدریس و موعظه مشغول شود. در کلاس درس او عده ­ی زیادی حاضر می ­شدند و برای آنها احادیثی که درباره­ ی فضائل اهل بيت(ع) وجود داشت را روایت می­ نمود. آن در زمان امير بدرالدين لؤلؤ بود.

در همین سال بود که مشغول به تألیف دو کتاب شد. كتاب «كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب(ع)» و كتاب «البيان في أخبار صاحب الزمان».

مورخان یاد کرده ­اند که كنجی در سال ۶۵۸ هـ قـ در مسجد جامع اموی در دمشق به دست عوام مردم اهل شام کشته شد و آنها او را به سبب شیعه بودن وی آزار دادند. همچنین از دلایل قتل او آن بود که ادعا می­ کردند او با مغولان تعامل داشته است و به آنها کمک کرده است تا بر اموال کسانی که در سرزمینشان حضور نداشتند، دست یابند.

دو کتاب او مشهور می­ باشد:
«كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب» و «البيان في أخبار صاحب الزمان».
دو سند تاریخی قوی هستند که بیانگر حب او نسبت به اهل بیت نبوت می ­باشند (البته محبتی به شکل رافضیان [و نه به شکل حقیقی آن]).

آنچه در نزد حافظ بن كثير درباره­ ی كنجی یافتم، این سخن جالب توجه می­ باشد:
(آنها در عين جالوت در روز جمعه ۲۵ ماه رمضان جمع شدند و با یکدیگر در جنگی بزرگ، پیکار نمودند. شکر الله تعالی یاری برای اسلام و اهل آن حاصل شد. مسلمانان به شکلی ترسناک آنان را شکست دادند و امیر مغول كتبغانوين و جماعتی از خانوده ­اش به قتل رسیدند. گفته شده است کسی که كتبغانوين را به قتل رساند، همان جمال الدين آقوش شمسی بوده است. لشکر اسلامی آنان را دنبال نمودند و در هر جایی آنان را می­ یافتند، به قتل می­ رساندند.
ملك منصور صاحب حماه با ملك مظفر به شکلی شدید جنگ نمودند. به همین ترتیب با امير فارس الدين اقطای مستعرب نیز جنگ صورت گرفت. او اتابک لشکر بود. عده ­ای از جماعت كتبغانوين را ملك سعيد بن عزيز بن عادل اسیر نمود و مظفر امر نمود تا گردن او زده شود و به اشرف صاحب حمص اعتماد نمود و او با مغولان بود. هولاكوخان او را نایبی بر تمام شام قرار داد. ملك مظفر به او امان داد و او را به حمص برگرداند. به همین ترتیب حماه را به منصور بازگرداند و معره و دیگر مکان ها را بر آن افزود. او با امير شرف الدين عيسى بن مهنا بن مانع امير عرب صلح نمود و او در پی امير بيبرس بندقداری و جماعتی از شجاعات مغولان افتاد و آنها در هر مکانی به قتل رساند تا آن که به حلب رسید. آنها از دمشق فرار کردند و آن در روز یکشنبه، ۲۷ رمضان بود. مسلمانان از دمشق آنان را دنبال نمودند و آنها را به قتل رساندند و اسیران را از دست آنان نجات دادند. در آنجا بود که شکر الله تعالی به مسلمانان بشارت داده شد و قلعه­ ی آنان تصرف شد و مؤمنان از روی یاری الله تعالی شدیداً خوشحال شدند و الله تعالی به اسلام و اهل آن کمک نمود تا تأییدی بر آنان باشد. الله تعالی مسیحیان، یهودیان و منافقان را خوار نمود و دین الله متعال چیره شد و آن [دشمنان] در ناراحتی قرار گرفتند. مسلمانان به کلیسای مسیحیان دست یافتند و صلیب را از آن بیرون آوردند و آنچه در آن بود را خالی کردند و آن را آتش زدند. آتش به بیرون سرایت کرد و خانه­ های بسیاری از مسیحیان آتش گرفت. الله تعالی خانه­ های آنان و قبرهای آنان را از آتش پر نمود و در پس آن کلیسای دیگری آتش گرفت. گروهی خواستند از یهودیان غنیمت بگیرند. ولی به آنها گفتند که این یهودیان به همراه بندگان صلیب طغیان ننمودند، [پس از آنها دست بردارید].
مردم عوام در وسط مسجد جامع شیخی رافضی را به قتل رساند؛ زیرا او به مغولان کمک می ­نمود تا به اموال مردم دست یابند. به او گفته می­ شد: فخرالدین محمد بن يوسف بن محمد كنجی. او خبیث و اهل مشرق بود و به آنها کمک می ­نمود که به اموال مسلمانان دست یابند.
الله تعالی او را خوار نمود و به همراه جماعت منافقی دیگر به قتل رسیدند و الله نسل کسانی که ظلم نموده­ بودند را از بیخ و بن برچید). پایان سخن او رحمه الله.

نتیجه اینکه: أبو عبد الله فخر الدين محمد بن يوسف بن محمد النوفلی الكنجی که خود را الشافعی می خوانده، شیعه رافضی است و از اهل سنت و جماعت نمی باشد.

تگ‌ها
دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن