
شیعه مرتب دست و پا میزند تا از حضرت ابوبکر رضی الله عنه عیبی پیدا کند، و آن را در بوق و کرنا کند، آنگاه وقتی چیزی پیدا نمیکند میآید و معنای آیات را تحریف میکند، و در مورد آیه فوق روحانی شیعه میگوید: در این آیه پیامبر صلی الله علیه وسلم به ابوبکر گفته: «لا تحزن» و ابوبکر در غار از مشرکان ترسیده و می خواسته پیامبر صلی الله علیه وسلم را به مشرکین تحویل دهد، ولی به اذن خدا زبانش لال شده، و نتوانسته جای پیامبر صلی الله علیه وسلم را افشا کند و ابوبکر ایمان نداشته و …!
آن وقت مردم بیخبر از قرآن هم شروع میکنند به شکر خدا از اینکه ابوبکر رضی الله عنه نتوانسته پیامبر صلی الله علیه وسلم را به مشرکان دهد. و چقدر باید شیعیان در تفسیر آیات قرآن بی انصاف باشند، چونکه در پایان آیه آمده که خدا ندای کافران را پست گردانید، ایشان هم حضرت ابوبکر رضی الله عنه را با کافران یکی دانسته، و میگویند: زبان او لال شد، و شکر خدا که نتواست به پیامبر خیانت کند!
در جواب روحانی رافضی میگوییم:
«لا تحزن» به معنی محزون و غمگین مباش است، نه به معنی مترس، و با ترسیدن و لا تخف فرق دارد، و از این گذشته در قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز «لا تحزن» آمده، و همینطور به پیامبران دیگر «لا تحزن» و حتی «لا تخف» هم خطاب شده، و همینطور خطاب به مسلمین که در سطرهای بعدی میآوریم.
از همه گذشته، حضرت ابوبکر رضی الله عنه برای پیامبر صلی الله علیه وسلم غمگین بوده، و اگر حضرت ابوبکر رضی الله عنه از به خطر افتادن جان خویش میترسید اصلاً دنبال پیامبر صلی الله علیه وسلم نمی رفت. و شما میگوئید: وقتی مشرکان پشت غار آمدند ابوبکر رضی الله عنه ترسید، ما میگوئیم: اگر ابوبکر رضی الله عنه به قول شما ایمان نداشته و میخواسته جای پیامبر صلی الله علیه وسلم را در غار افشا کند باید از دیدن مشرکین خوشحال می شد نه اینکه بترسد، و چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم پس از اینکه به قول شما ترسیدن ابوبکر رضی الله عنه را مشاهده کرد باز بعد از هجرت او را به خود نزدیکتر کرد و حتی دختر ابوبکر رضی الله عنه را به همسری انتخاب کرد؟!
از نگاهی که شیعیان به قضایا مینگرند در مورد غصب خلافت هم میبایست بگویند: مقصر اصلی به خلافت رسیدن ابوبکر و عمر رضی الله عنهما شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده، چون مرتب آنها را به خود نزدیک میکرده، و دختران ایشان را به همسری میگرفته، و دو دختر خویش را به عثمان رضی الله عنه داده است.
شیعه میگوید: ابوبکر در غار ترسید،
ما میگوئیم: چرا در مکه وقتی فوری مسلمان شد از مشرکان نترسید؟!
در اول بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم هر کس مسلمان میشد چیزی جز شکنجه در انتظارش نبوده، حضرت ابوبکر رضی الله عنه با مسلمان شدنش اموال خویش را در راه اسلام خرج کرد و بردهها را آزاد کرد، و بسیاری از اهل مکه را با خود دشمن کرد، آیا انسانی ترسو چنین کاری میکند؟ یا اینکه راحت در خانه خویش مینشیند و برای خود دردسر درست نمیکند؟!
اگر او واقعاً ایمان نداشته مسلمان شدن چه سودی برایش داشته است؟! آن هم در همان اول اسلام، و نه چندین سال بعد مثل بسیاری از اهالی مکه که در فتح مکه و در اواخر کار مسلمان شدند.
شیعه در جواب میگوید: ابوبکر و عمر منظور داشته اند و به فکر غصب خلافت بوده اند!!!
در جواب چنین ابلهانی میگوئیم:
چطور ابوبکر رضی الله عنه بیست و سه سال قبل از جریان خلافت به فکر غصب آن بوده است؟! و تمامی این آزار و اذیت هایی که در این بیست و سه سال دیده، و اموالی که خرج کرده فقط برای دو سال خلافت کردن بوده، دو سال خلافتی که در آن هیچ سوء استفادهای نکرد، نه مالی جمع کرد نه فرزندش را به جای خود گذاشت، و نه هیچ کار دیگری، آخر هر انسانی برای کاری که میکند انگیزهای دارد، و چرا این فکر به ذهن ابولهب و ابوجهل و دیگران نرسید؟!
لابد ابوبکر رضی الله عنه علم غیب داشته است و میدانسته که خلیفه میشود ولی پیامبر صلی الله علیه وسلم نمی دانسته، و مرتب علی رضی الله عنه را معرفی میکرده!! و چطور ابوبکر رضی الله عنه موضوع خلافت را میدانسته ولی نمیدانسته در غار خطری برایش نیست و ترسیده است؟!!، چرا آن همه کمک خداوند به پیامبران که در قرآن ذکر شده و کمک فرشتگان به آنها ناگهان در مورد جانشین آخرین فرستاده قطع شده است؟!!
در تاریخ میخوانیم که انصار زودتر از همه در سقیفه جمع شدند و بعد به ابوبکر و عمر رضی الله عنهما اطلاع دادند و آنها خود را به سقیفه رساندند، اگر ابوبکر رضی الله عنه از بیست و سه سال قبل به فکر خلافت بوده و قصد توطئه و کودتا را داشته است، پس ما نمیدانیم این چه کودتایی بوده که خود آنها از آن بیخبر بوده اند؟! و به آنها خبر داده اند و بعد آنها بدانجا رفته اند؟! و گیریم که ابوبکر و عمر رضی الله عنهما با علی رضی الله عنه دشمن بوده اند، میشود بفرمائید انصار در سقیفه چکار میکرده اند؟! آیا آنها هم با علی رضی الله عنه دشمن بوده اند، و آیا منطقی می باشد که همه ناگهان پس از بیست و سه سال فداکاری و جهاد در یک روز فرمان خداوند را زیر پا بگذارند؟!! آن هم فرمانی به این مهمی!!!
و آیا دیگر میتوان به اسلامی که به دست ما رسیده اعتماد کرد؟!! چون هنگامی که صحابه رضی الله عنهم فرمانی به این بزرگی را نادیده بگیرند دیگر چه اعتمادی به سایر اموری که در دین هست میتوان داشت؟!!
در خلافت میل نیست ای بیخبر
میــل کـی آیـد ز بـوبــکر و عـمــــر؟!
میـل اگـر بــودی در آن دو مقـتـدا
هــر دو کــردنــدی پســر را پیشـــوا
دایـمــا صـدیــــــق مــرد راه بـــود
فـــارغ از کـــل لازم درگـــــــاه بـــود
مال و دختر کرد و جان بر سر نثار
ظلم نکند این چنین کس شرم ساز [۱]
اگر دستوری از جانب خداوند در مورد جانشینی بلافصل حضرت علی رضی الله عنه وجود داشت خود خداوند آنرا بطور صریح در قرآن بیان میکرد. وقتی به علما و روحانیون شیعه این مطلب را بگویی جواب میدهند تعداد رکعات نماز نیز در قرآن وجود ندارد، و برای فهمیدن آن میبایست به حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم رجوع کرد.
در پاسخ می گوئیم:
اولاً: شما قیاس را قبول ندارید و در کتاب اصول کافی حدیث دارید که امام شما ابوحنیفه را لعن کرده که چرا قیاس می کرده است، و قیاس عمل شیطان است.
ثانیاً: این قیاس قیاسی مع الفارق است، و جانشینی علی رضی الله عنه چه ربطی به رکعات نماز دارد؟! شما امامت را از اصول دین میدانید در حالیکه تعداد رکعات نماز فرعی از فروع دین است [۲].
ثالثاً: اصول دین همگی در قرآن به صورت متواتر مرتب بیان شده، مثل توحید یا معاد که در جای جای قرآن میباشند، و تازه فروع دین نیز میباشند، مثل نماز، روزه، زکات، و حتی بعضی از فروع فروع هم در قرآن آمده مثل وضو که در سوره مائده آیه۶ بیان شده است، پس چطور مسئله جانشینی پیامبر صلی الله علیه وسلم که اینقدر هم از نظر شما حساس میباشد، و آن را از مهمترین اصول دینی میدانید، در نیم آیه از قرآن هم وجود ندارد؟!
مسائل مهمی که در سرنوشت انسان ها دخالت دارند و باعث جهنمی یا بهشتی شدن آنها میشوند همگی به صورت محکم، واضح و آشکار در قرآن بیان شده اند. آری، مسائل جزئی به صورت اشاره آمده یا نیامده، و میبایست برای فهم آنها به سنت و احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم رجوع کرد. حال خندهدارترین مسئله اینجاست که وقتی به مهمترین حدیث مورد استناد شیعیان یعنی حدیث غدیرخم رجوع میکنیم آن نیز به هیچ وجه معنی خلافت نمیدهد، و اصلاً کلمه «مولی» بیست و هفت معنی دارد که هیچ کدام معنی خلافت بلافصل از جانب خدا را نمیدهد، و معنی آن در جمله مشخص میشود همانطور که پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز قرینه آن را آورده و فرموده: خدایا، دوست بدار هر کس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد [۳]. و اصلاً صحبت از دوستی و دشمنی است نه از زمامداری و حکومت.
کلمه «مولی» مثل کلمه شیر در فارسی است، آیا وقتی کسی به شما بگوید: شیر، شما متوجه میشوید منظور او کدام شیر است؟ ولی وقتی میگوید: شیر جنگل، شما متوجه میشوید، و معنای آن در جمله پیدا میشود، همانطور که مولوی چنین سروده است:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
البته نقد ادعای شیعیان در مورد غدیر خم دلائل فراوان دیگری دارد، و به اندازه چند جلد کتاب میتوان در این مورد مطلب نوشت، و فعلاً جای آن در این بحث مختصر ما نیست، و ما فقط اشارهای کردیم، چون عاقل را اشاره ای کافی است (عاقل به یک اشاره).
در قرآن کریم خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم هم « لَا تَحزَن » آمده است، پس شما شیعیان به پیامبر صلی الله علیه وسلم هم توهین کنید که چرا محزون و غمگین شده است؟!
شما که از توهین به ابوبکر و صحابه رضی الله عنهم شرم و حیا ندارید، به پیامبر صلی الله علیه وسلم هم توهین کنید، و خیال خودتان را یکباره راحت کنید!!!
در سوره آل عمران آیه ۱۷۶ الله متعال می فرماید:
« وَلَا یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»
«ای پیامبر، تو محزون مباش که گروهی به راه کفر میشتابند، آنها به خداوند هرگز زیان نرسانند، و خدا میخواهد که آنان را هیچ نصیبی در عالم آخرت نباشد، و نصیبشان عذاب سخت خواهد بود».
در سوره نحل آیه ۱۲۷ نیز الله متعال می فرماید:
« وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلَا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ»
«و (تو ای پیامبر) صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد! و بر آنها محزون مباش و از مکر و حیله آنان دلتنگ مباش».
در سوره مائده آیه ۴۱ نیز الله متعال می فرماید:
« یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لَا یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوک یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَن یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا أُولَئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ».
« ای پیغمبر، محزون از آن مباش که گروهی از آنان که به زبان اظهار ایمان کنند و به دل ایمان نیاورند به راه کفر میشتابند (و نیز اندوهناک مباش) از آن یهودانی که جاسوسی کنند، سخنان فتنه و دروغ را بسیار گوش دهنده هستند، و گوش دهنده هستند به قوم دیگری که پیش تو نیامده اند، کلمات را از مواضع و معانی خود تحریف میکنند و به همدیگر میگویند: اگر این را که ما میخواهیم داده شدید پس او را بگیرید و اگر عطا نشدید پس دوری بجوئید و هر کس را خدا به آزمایش و رسوائی افکند هرگز تو او را از قهر خدا نتوانی رهانید، آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهاشان را از پلیدی کفر و جهل پاک گرداند، آنان را در دنیا ذلت و خواری نصیب است، و در آخرت عذاب بزرگ مهیاست».
در سوره أنعام آیه ۳۳ نیز الله متعال می فرماید:
«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ».
« ما می دانیم که کافران در تکذیب تو سخنانی می گویند که تو را محزون میسازد که آن ستمکاران نه تنها تو را بلکه همه آیات رسولان خدا را انکار میکنند».
و در سوره لقمان آیه۲۳ الله متعال می فرماید:
« وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحْزُنکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»
«ای رسول ما،) تو از کفر هر که کافر میشود محزون مباش که رجوعشان به سوی ماست، و ما آنان را سخت از کیفر کردارشان آگاه میسازیم که همانا خدا از اسرار دل های (خلق) آگاهست».
اگر کسی بگوید: پیامبرصلی الله علیه وسلم در این آیات برای هدایت نشدن کافران محزون و غمگین بوده، و نه برای جانش، ولی ابوبکر رضی الله عنه برای جانش محزون و غمگین شده، در جواب میگوییم:
اولاً: شما از کجا میدانید ابوبکر رضی الله عنه برای جانش محزون و غمگین بوده است؟ مگر شما علم غیب دارید و از ضمیر انسان ها آگاهید؟!!
ثانیاً: ابوبکر رضی الله عنه نیز برای پیامبر صلی الله علیه وسلم محزون و غمگین بوده نه برای خودش، و اگر از مشرکین ترسی داشت در همان ابتدا در مکه مسلمان نمیشد.
ثالثاً: در بسیاری از آیات قرآن که خواهیم آورد پیامبران برای خودشان ترسیده اند، و حتی در آیه به آنها «لا تخف» خطاب شده، یعنی مترس و نگفته «لا تحزن» که از حزن و اندوه است، مثل آیاتی که به حضرت موسی علیه السلام خطاب شده است.
آیات زیر در مورد سایر پیامبران در قرآن می باشد که به آنها «لا تحزن» و «لا تخف» خطاب شده است:
سوره طه آیه ۷۷ الله متعال می فرماید:
« وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَى».
« به موسى وحى كرديم كه بندگان ما را شب هنگام بيرون ببر و برايشان در دريا گذرگاهى خشك بجوى، و مترس كه بر تو دست يابند و بيم به دل راه مده».
سوره طه آیات ۶۷ و ۶۸ الله متعال می فرماید:
« فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُّوسَى (۶۷) قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَى».
« در آنحال موسی سخت بترسید * گفتیم: مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتری خواهی داشت».
سوره طه آیه ۴۶ الله متعال می فرماید:
« قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى».
« خدا فرمود: هیچ مترسید که من با شمایم میشنوم و میبینم».
سوره طه آیه ۲۱ الله متعال می فرماید:
«قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى».
گفت: «آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمیگردانیم».
در سوره آل عمران آیه ۱۳۹ خطاب به مسلمین «لا تحزنوا» آمده است، پس لابد شما شیعیان تمام مسلمین را بیایمان و ترسو میدانید، و فقط خود را شجاعترین افراد روی کره زمین میدانید.
« وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»
«و [در انجام فرمان هاىِ حق و در جهاد با دشمن] سستى نکنید و [از پیش آمدها و حوادث و سختى هایى که به شما مى رسد] اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید».
همانطور که مطالعه کردید در تمامی این آیات خطاب «لا تحزن» و «لا تخف» حتی به پیامبران اولوالعزم شده است، ولی چون متأسفانه عوام شیعه از قرآن بی خبرند، هر حرفی که روحانیون شیعه بگویند فوری قبول میکنند و نمیگویند: این صحبت تو با قرآن مخالف است، و چرا ما را بی جهت گمراه میکنی؟ امیدواریم شما خواننده عزیز در مورد سایر مسائل دیگر نیز مثل همین آیه بروید و تحقیق کنید تا آخرت خویش را به خاطر مشتی دروغ به باد ندهید، در پایان نکتهای قابل توجه را در این آیه میآوریم:
در سوره توبه آیه ۴۰ آمده که « لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا »
یعنی: محزون و غمگین مباش که خدا با ماست،
مطلب مورد نظر ما در مورد « إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا » است، اکثر علما میدانند که بهترین تفسیر آیات قرآن تفسیر آیه با آیه است، یعنی این آیه را با آیات دیگر معنی کنیم، حال ما می پرسیم در قرآن الله « مَعَنَا » و همراهی خداوند نسبت به چه کسانی آمده است، هر شخص عادی که مقداری از سورههای قرآن را خوانده باشد میداند که در همه جای قرآن الله « مَعَنَا » یا در مورد صابرین است مثل مع الصابرین یا متقین، مع المتقین و یا مؤمنین و غیره … و در هیچ جا در مورد افراد ظالم، منافق و غاصب خلافت چنین چیزی نیست، پس در آیه ۴۰ سوره توبه که فرموده: الله « مَعَنَا »، یعنی: خدا با ماست، یعنی خدا با ابوبکر رضی الله عنه و پیامبر صلی الله علیه وسلم است، و آنها را یاری میکند، چنانکه یاری هم کرد، و این یکی از بزرگترین امتیازات حضرت ابوبکر رضی الله عنه است، ولی متأسفانه روحانیون و علمای شیعه از بازگو کردن آن بخل می ورزند، و تازه توهین هم میکنند و میگویند: چرا به ابوبکر خطاب «لا تحزن» آمده است؟!!
نویسنده: محمد باقر سجودی شیعه ی هدایت یافته به اهل سنت و جماعت
**********************************************************
(۱) (منطق الطیر عطار نیشابوری) ای شیعه نادان شرمساز از این تهمت هایی که به ابوبکر میزنی.
(۲)حتی مراجع شیعی می گویند: ما در اصول عقاید خود قیاس داریم ولی در فروع دین قیاس را قبول نداریم!! در حالیکه در اینجا با فروع دین قیاس می کنند یعنی تعداد رکعات نماز، از قدیم گفته اند دروغگو کم حافظه است.
(۳) البته برخی از علما این جمله را قبول ندارند، و آنرا جعلی و کذب می دانند، ولی به هر حال وجود آن نیز ادعای شیعه را ثابت نمیکند.