
در ادامه ی بحث ویژگی های فرقه شیعه خصوصاً شیعه اثنی عشری نسبت به سایر فرق مسأله ی امامت بعد از نبوت است که فرقه اثنی عشری ادعا دارد امام دارای چند ویژگی های خاص است که آنها را در نبوت با پیامبران جمع می کند.
ما در دو مقاله ی قبلی به هفت ادعا جواب دادیم و الان ادعای هشتم را در این مقاله پاسخ خواهیم داد.
ادعای هشتم : عصمت امامان
شیعیان شرائط امام را بیان کردهاند و مهمترین آنها عصمت است. محمد رضا مظفر می گوید:
ما معتقدیم که امام به مانند پیامبر واجب است که از سن کودکی تا به مرگ معصوم از همه رذائل و فواحش ظاهری و باطنی باشد و آنها را نه به صورت عمدی و نه به صورت سهوی انجام ندهد. همچنین واجب است که معصوم از سهو و خطا و نسیان باشد.
مجلسی می گوید:
بدانید که امامیه بر عصمت ائمه از گناهان – چه صغیره و چه کبیره – اتفاق نظر دارند. بنابراین نه به صورت عمد و نه از روی نسیان گناهی از آنان سر نمی زند و در تأویل دچار خطا نمی شوند و از سوی خداوند هم دچار سهو نمی شوند.
اینها دعاوی شیعیان امامی در مورد امامت است که نگاه های سریعی در مورد هر کدام از آنها خواهیم داشت.
نقد عصمت به معنایی که شیعه آن را پذیرفته است.
قرآن:
قرآن و سنت رسول الله بهترین داور هنگام اختلاف امت است. چرا که خدواند فرمودند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا [النساء/۵۹]
ای کسانی که ایمان آوردید از خدا و رسول الله و کسانی که صاحبان امر شما هستند پیروی کنید پس هر گاه با هم دیگر ( مردم با مردم یا مردم با اولی الامر) منازعه کردید پس ( برای حل اختلاف) و داوری به خدا و رسول او بر گردانید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این نیکوترین و بهترین تفسیر است.
در آیات زیادی داریم که رسولان الله دچار اشتباه می شدند و الله ایشان را تصحیح کرده یا اجتهادی کرده با نزول آیه الله اجتهادشان را تصحیح کرده و حتی در بعضی جاها مرتکب خطای بزرگی شدند. برای مثال:
اول: خطای اجتهادی
الف: مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آَمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُولِی قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ [التوبه/۱۱۳]
شایسته رسول الله نیست و همچنین شایسته مؤمنان نیست که برای مشرکین استغفار و طلب بخشش کنند و اگر چه از نزدیکان آنها باشند بعد از آن که برای آنها مشخص شد که آنان از جهنمیانند.
مفسرین علت این آیه را استغفار پیامبر برای مشرکین می دانند. لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم از کاری نهی می شود که قبلاً اجتهاد کرده بود درست است. چرا که ایشان با تأسی به داستان ابراهیم که برای پدرش استغفار کرد برای خویشاوندان خود استغفار می کرد. کسانی که کلمه توحید از آنان صادر نشده بود. اما الله او را نهی کرد و در آیه بعد علت استغفار ابراهیم را وعده ای می داند که ایشان به پدرش داده بود.
ب: مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآَخِرَهَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [الأنفال/۶۷]
شایسته رسول الله نیست که اسیر داشته باشد مگر اینکه زمین را از خون های آنها رنگین کند شما کالای زودگذر دنیا را می خواهید و خداوند آخرت را اراده کرده است و خداوند عزیز و حکیم است.
همه مفسرین معتقدند که این آیه بعد از اسیر گرفتن رسول الله صلی الله علیه وسلم در جنگ بدر نازل شد. رسول الله صلی الله علیه وسلم با اصحاب در مورد اسیران مشورت کرد و بین قتل و اسارت آنان اسارت را انتخاب کرد. لذا الله آیه بالا را نازل فرمود.
دوم: ارتکاب امری که اگر کسی عمدی انجام دهد جزء گناهان بزرگ محسوب می شود.
ج: وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ [الأنبیاء/۸۷]
و یونس آن هنگام که در حال عصبانیت رفت (و دعوت را بدون اجازه ما ترک کرد) گمان کرد که ما بر او قادر نیستیم ( و بعد از اینکه فهمید پناهگاهی جز ما وجود ندارد) در تاریکی شکم نهنگ فریاد زد نیست معبودی بحق جز تو. پاک و منزهی من از جمله ظالمان هستم.
د: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاهَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ [التحریم/۱]
ای پیامبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده بخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام میکنی؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است.
سوم: خطای سهو:
هـ: وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ [الکهف/۶۳]
و موسی گفت: جز شیطان آن را از یادم نبرد.
چهارم: بصورت کلی خطاب به رسول در اینکه الله گناهانت را بخشیده است.
و: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا [الفتح/۲]
تا اینکه خداوند گناهان قبل و بعد شما را بیامرزد و نعمتش را بر تو تمام کند و تو را به صراط مستقیم هدایت کند.
پنجم: دستور به انبیاء جهت استغفار:
و: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّـهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّـهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾(فتح)
همه این آیات و آیات بسیاری مانند خطای داود در هنگام قضاوت و ضربة القاضیه موسی و …. نشانگر این است که انبیاء خطای اجتهادی و غیر اجتهادی از آنها سرزده اما خداوند آنها را متوجه کرده که دیگران به آنان تأسی نکنند. لذا تنها بر طرف کننده خطاها وحی است.
و عصمت امری ذاتی نیست بلکه عصمت انبیاء بدین معناست که اگر خطایی یا سهوی از آنان سر زد الله با فرشتگان وحی آنان را متوجه کرده تا هم خود و هم سایرین در آن خطا نیافتند. لذا هر وقت خداوند رفتار انبیاء را تأیید کرد ما متوجه خواهیم شد که این کلام یا رفتار مورد تأیید پرودگار است. و از آنجا که وحی و فرشتگانِ وحی بعد از انبیاء نیستند ادعای عصمت برای غیر از انبیاء هیچ معنی ندارد.
سنت:
در اینجا به سنتی استدلال شده که از خود ائمه نقل شده است.
علاوه بر این آیات، در منابع شیعی روایات و اقوالی وارد شده که ناقض عصمت است، از جمله روایت است که به امام رضا گفته شد:
در کوفه عدهای اظهار می دارند که رسول خدا صلى الله علیه وسلم در نماز خود دچار سهو نشده است. رضا گفت: آنان دروغ می گویند – خداوند لعنتشان کند – به درستی کسی که سهو نمی کند، فقط خدای یگانه است.
در میان اقوال علمای شیعه می توان به این قول اشاره کرد از ابن بابویه قمی که در نزد شیعیان دوازده امامی به صدوق معروف است و صاحب یکی از کتب أربعه آنان است که مذهب شیعه مبتنی بر این کتب می باشد. این کتاب وی «من لا یحضره الفقیه» نام دارد. وی در این کتاب می گوید:
غالیان و اهل تفویض – که خداوند آنان را لعنت نماید – منکر سهو پیامبر (صلى الله علیه وسلم) هستند و می گویند: اگر جایز باشد که پیامبر صلى الله علیه وسلم در نماز سهو کند، جایز است که در تبلیغ نیز سهو کند، زیرا نماز به مانند تبلیغ، یک فریضه است…..
سهو پیامبر صلى الله علیه وسلم به مانند سهو ما نیست، زیرا سهو وی از جانب خدا است و خداوند او را دچار سهو ساخته تا مردم بدانند که پیامبر انسانی مخلوق است و او را به جای خدا پروردگار و معبود خود قرار ندهند. نیز به این خاطر است که با سهو ایشان، حکم سهو را به مردم بیاموزد…… شیخ ما محمد بن حسن بن احمد بن ولید می گفت:
اولین درجه غلو، نفی سهو از پیامبر صلى الله علیه وسلم است….. من در راه خدا کتابی جداگانه را در مورد اثبات سهو پیامبر صلى الله علیه وسلم و پاسخ به منکران آن می نگارم.
به همین دلیل مجلسی – ضمن روایت نصوص دال بر وقوع سهو – همتای خطا که آن را نفی کرده اند – از ائمه و مخالفت متأخران با آن به ادعای عصمت آنان از سهو و خطا – اعتراف نموده که میان روایات و فتاوای شیعیان تناقض وجود دارد و می گوید:
این مسأله بسیار جای اشکال است، زیرا بسیاری از آیات و اخبار بر صدور سهو از آنان دلالت دارد، اما با این وجود اصحاب ما جز عدهای اندک معتقدند که صدور سهو از آنان غیر ممکن و غیر جائز است.
بنابراین مجلسی پذیرفته است که آیات و اخبار زیادی بر این دلالت دارند که ائمه سهو می کنند و در ادامه تأکید میکند که علمای شیعه آن آیات و اخبار را بدون هیچ نوع توجیهی رد می کنند و سپس اظهار می دارد که مسأله بسیار محل اشکال است.
ای مجلسی، مسأله در نهایت اشکال قرار ندارد، بلکه اشکال در کسانی است چشم ها را بسته و گوش ها را از شنیدن حرف حق دور نگهداشته تا اینکه با نصوص دروغین وارد شده از ائمه و عقائد ایجاد شده بواسطه همین روایات که موجب افتراق امت شده است، را توجیه کنند.
از جمله سنت هایی که از علی بن أبی طالب روایت شده که امامت و عصمت را حسب مذهبشان باطل می کند، از جمله:
۱- با ابوبکر بیعت کرد و اگر امامت او از جانب خود منصوص می بود برای او جایز نبود که در حالی که صاحب این حق است با شخص دیگری بیعت نماید.
۲- وی پشت سر ابوبکر نماز خواند و اگر بیعت با ابوبکر صحیح نمی بود برای او جایز نبود که پشت سر وی نماز بخواند، زیرا ابوبکر – حسب روایات شیعه – خلافت را غصب کرده است.
۳- او با اسیرانی که ابوبکر گرفت ازدواج نمود و آنان معتقدند که هر عملی که ابوبکر انجام دهد باطل است و در نتیجه جنگ وی با مرتدان باطل است و اسیری که در این جنگ گرفته شده است غیر شرعی است و گرفتن از آن جایز نمی باشد، اما با این وجود علی زنی از بنی حنیفه را برای خود گرفت و از او صاحب فرزندی به نام محمد بن حنفیه شد.
۴- چنان که در نهج البلاغه آمده است، علی به صحت بیعت سه خلیفه قبل از خود اعتراف کرده است.
۵- علی با عمر بیعت کرد، حال آنکه شیعیان عمر را نیز مانند ابوبکر می دانند.
۶- علی به عمر چنین مشورت داد که همراه با سپاه به سوی ایران نرود – چنان که در نهج البلاغه آمده است – زیرا بر جان عمر بیمناک بود.
۷- وی نام سه خلیفه سابق را بر سه نفر از فرزندان خود نهاد. این موضوع در کتب اهل سنت و شیعه آمده است.
۸- علی – چنان که در کتب اهل سنت و شیعه آمده است – دخترش اُم کلثوم را به ازدواج عمر در آورد.
۹- علی عضویت در شورای خلافت را که عمر تعیین خلیفه از میان اعضای شورا را بر عهده آنان نهاده بود پذیرفت.
۱۰- وی با عثمان بن عفان بیعت کرد و پشت سر او نماز خواند.
اینها ده کاز از صدها کاری است که علی انجام داد. پس اگر علی معصوم بوده است، همه این کارها درست هستند و اگر درست باشند ناقض دعوای امامت است، زیرا معصوم کار خطا انجام نمی دهد و سخن خطا بر زبان نمی آورد و کفر را تأیید نکرده و آن را انجام نمی دهد. اما اگر این اعمال خطا بودهاند نتیجه این می شود که علی امام نیست، زیرا امام – حسب باور شما – معصوم از خطا است، زیرا انکار امامت یا اقرار به امامت برای غیر اهل آن در نزد جمهور علمای شیعه کفر است. بنابراین علی با انجام این کارها، در واقع کفر را تأیید کرده است!
اما حاشا که علی این چنین بوده باشد. همچنین حسن بن علی بن أبی طالب که شیعیان او را امام دوم می دانند از امامت کناره میگیرد و آن را به معاویه میسپارد، حال آنکه در آن هنگام حسن دهها هزار از موالیان خود را تحت امر داشت. نیز امام هشتم شیعیان، یعنی علی بن موسی الرضا ولایت عهدی مأمون را که شیعیان او را غاصب خلافت می دانند، پذیرفت و قبول نیابت کسی که غاصب امامت است اعتراف به مشروعیت خلافت وی می باشد و اعتراف به مشروعیت کسی که غاصب امامت است نزد جمهور علمای شیعه کفر به حساب می آید.
ما نیاز زیادی به مراجعه و بازبینی صادقانه و نیت خالص برای دستیابی به حقیقت داریم.
والله المستعان.
نویسنده: ابو مالک